بیش از این که مسخره باشد، نا امید کننده است!!
بله، نا امید کننده. توی دنیای بزرگی که ذهن آدم هایش متصل و بی وقفه، درگیر سوالات و چراهای ریز و درشت است به نظرم خیلی نا امید کننده است که من -به عنوان یک موجود 179 سانتی متری که تعداد روزهای عمرش از ده هزار فزونی یافته و معقول باید کلی فهمش شود- هر بار جلوی آینه می ایستم، جدی ترین سوالی که سلول های منزوی و تن پرور ِ خاکستری پوش ِ مغزم را به تکاپو می اندازد این است که اساسا چرا آدم ها -اخص مردها- هر چه پیرتر می شوند از حجم موهای سر و کله و صورتشان کم می شود و به تعداد نواحی ِ بدنشان که مودار بودن چندان هم برازنده ی آن نقاط نیست افزوده می شود؟!! از نوک دماغ و روی گوش و زیر گونه ها گرفته تا چند جای دیگر که افزودنش به این لیست نه صورت خوشی دارد و نه لزوم چندانی...
القصه؛
با موهایی که -نمی دانم از کجا؟!- چند وقتیست دور و اطراف گوشم آفتابی شده اند دو تا مشکل عمده دارم. اولی همین حضور نا میمون شان است. این که جملگی چنان خوش نشسته اند بر پیکره ی گوشهای نازنینم که انگار از ازل، حکمت خلق ِ این دو تا گوش ِ بینوا این بوده که بشوند نشیمنگاه این جماعت مزاحم و هیچ فایده ی دیگری هم نداشته و ندارند. اما معضل دوم، که گهگاه حتی بر اولی می چربد اصرار "روناک" مان است به جنگ نا فرجام با این جماعت سمج ِ خوش نشین. دخترک مترصد فرصت است تا منقاش به دست بیافتد به جان گوشهایم! اوایل مقاومت می کردم. بدون تعارف، تحمل دو تا گوش مخملی دو طرف سرم برایم راحت تر بود تا آن چند دقیقه ای که زیر دستان ِ روناک که در جایگاه مشاطه گری کوچکترین نشانی از مهر و عطوفت ِ همسرانه اش را در خود نداشت دست و پا می زدم و آخ و اوخ می کردم و با خودم تجسم می کردم که فردای آن روز، قیافه ام با دو تا گوش ِ سرخ و لَت، چقدر مضحک تر می شود! اما دخترک خیلی زود مقاومتم را شکست. چندان هم دشوار نبود البت! فقط با کمی زیرکی و مقداری بی رحمی و در کمال صراحت، به یکباره مرا در مواجهه با این واقعیت ِ تلخ قرار داد که با این گوش های موئین! چقدررر شبیه "توله جن های پشمالو" می شوم!!
بعد از آن روز، هر بار که دخترک منقاش به دست بالای سر و گوشم پدیدار شد، در کمال بی میلی، غُر غُر کنان، اما بدون مقاومتی چندان، مثل یک توله جن پشمالوی مودب و حرف گوش کن زیر دستانش دراز کشیدم و سعی کردم سرم را به تجسم تصویر یک جفت گوش سرخ ِ بی موی ملتهب در دو طرفش گرم کنم.
***
نه صدای مته ی تراش و نه سیمای خوف انگیز کلبتین و لبخند دلهره آور دندانپزشک و نه حتی بوی نا مطبوع و همیشگی ِ کلینیک های دندانپزشکی! هیچکدام...
دردی که توی خانه، به محض از بین رفتن اثر آمپول بی حسی، به سرعت در سر و گردن و دهانم منتشر می شود مزخرف ترین قسمت پروسه ی ترمیم یک دندان ِ مورد دار است برای من و البته ترسناک ترین قسمتش...
آن شب هم درگیر همین درد بودم. نه مُسکّن اثر می کرد، نه کتاب خواندن، نه پر حرفی های الکی، نه فیلم دیدن و نه هیچ کوفت دیگری. رسما عاجز شده بودم. به خود پیچیدن و ناله کردن را هم، صرفا برای یک عصب کشی نا قابل جایز نمی دانستم. ناگهان فکری به سرم زد. موچین را از پای آینه آوردم و دراز کشیدم و با قلبی آرام و ضمیری مطمئن! موچین و گوش هایم را در اختیار روناک قرار دادم.
خیلی زود نقشه ام جواب داد. هنوز گوش راستم کاملا سرخ نشده بود که درد دندانم به کل آرام شد. شاید اگر ترس از تا به تا شدن گوش هایم نبود بی خیال ادامه ی عملیات پاکسازی می شدم، اما بدبختانه گریزی نبود...
من مانده بودم و نیشگون های زهردار ِ موچین و پیدا کردن ِ جواب این سوال که آدم را چه می شود که گاهی ناگزیر است به جایگزینی دردهایش، به این که دردی را مرهم درد دیگر کند!! واقعا چه می شود آدم را، گاهی؟!!
گاهی اتفاق خاصی نمیوفتد... کلا افتاده ایم رو دور ترجیح بد به بدتر... هیچکدام دنبال درمان بدی نیستیم و فقط مسئله و جایگاهها رو عوض میکنیم...
ینی جدی جدی جواب داد جعفری؟ الان من که دندونم درد میکنه ولی گوش مو نداره چیکار کنم به نظرتون ؟
تا خط آخر خوش خوشانمان بود ک فهمیدیم این پست را کاملا!
اما آن سوال آنچنان غرقمان کرد که وقتی به خود آمدیم!دیدیم داریم با موچین موهای گوش آقای همسایه را می چینیم!!!!!
والا!!!!
به بهانه ی چایی بروم گوش های پدر نازنینم را نگاه کنم!شاید به موچین نیاز داشته باشد:دی!
:گل ل ل ل ل
به عبارتی از چاله به چاه افتادن ات که ما ملت غیور ایران در آن تبهر ویژه ای داریم!!
ها؟؟؟؟ خب خوندم ولی راستش خوابم میاد نفهمیدم چی شد
فخط اون تیکه مو و گوش و منقاش و اینا رو فهمیدم
کل زندگی درگیر همین موضوع شده ایم! کدام دردمان را ترجیح دهیم به درد دیگرمان! بلکه التیامی باشد!
قلمتون قشنگ مینویسه ...
با این قلم خیلی راحت میشه از کاه کوه ساخت و برعکس
و اینکه ... دردهای ما جامه نیستند ....
و اینکه ... عآلی!
آدمی را هیچی نمی شود اما
گویی این پروسه جایگزینی
درد با درد کـــلی دردهای
بی درمان و گاهالاعلاج
را درمان می کند.این
است که درمان درد
با درد را گـــــریزی
نیست.دردهایتان
کم ونــــــــاپدید
انشالله........
یاحق...
دست روناک جان درد نکنه ...
در مورد جایگزین کردن درد ... خب وقتی آدم دردی نداشته باشه نمیتونه بپذیره که بخواد درد بکشه ... ولی وقتی یه دردی داشته باشه اون درد قبلی به نظرش ناچیز میاد ...
(خودمم نفهمیدم چی شد)
من از اون قسمت که دست و پا می زدی و آخ و اوخ می کردی خیلی خوشم اومد . یاد بچگی هات افتادم
نتیجه گیری خیلی خوب بود
اینکه یک درد بشه درمان و مرهم دردی دیگه
اتفاقا اصلا هم بد نیست
اگه مرهم دردی باشه موقتی
هررررررررررررررررر...
توله جن پشمالوی مودب فکر کن حالا چند سال دیگه که هی ابروهاتم همینجوری بی نظم و انضباط بلند میشه و هی مدام باید قیچی به دست کوتاهشون کنی چی میشه ....
بعد اینکه یه خرده عبرت بگیرید هی به این خانوما گیر ندید که ابروت چرا اینطوره ، صورتت چرا مو داره ، پاتو چرا تمیز نکردی و ... و...که یه گوشه اش رو چشیدی و سوای دردش میبینی چه وقت و حوصله ایی میخواد ...
(قابل توجه آقایونی که اینا رو بهانه میکنند و زودی میرند هرز می پرند )
اونوقت فکر نکنم این درد بتونه درد دندون رو ساکت کنه هاااا ...درد دندونت خودش میخواسته آروم بگیره ....
بعد اینکه "دردی مرهم درد دیگر " خیلی غمگین بود ... در حد گریه و ایی صوبتا ....
میکرو تاچ مکس
اگر میخواهید ظاهر تمیز و زیبا داشته باشید و از شر موهای زاید بدن خودتان راحت شوید از این دستگاه استفاده کنید. فک کنم تبلیغش توی همین مایه ها بود.
اولا: روناک خیلی بی رحمی
دوما: چیو به چی ربط دادی پسر، دمت گرم
سوما: یه عکس از گوشات بفرست کنجکاو شدم خخخخ
چهارما: چه خوبه که هر شب از این پستا قراره بخونیم.
ok ye rah no ...
یعنی میشه ..هر چیز مزاحمی که چهره انسان را خدشه دار می کند رو با موچین در اورد ؟
خب این یه مکانیسم فیزیولوژیکه. بعضی مواقع مغز نمیتونه همزمان به دوتا ایمپالس درد پاسخ بده . البته این به معنی از بین رفتن منشاء درد نیست. فقط درک مغز از اون درد موقتا تعطیل شده!
باید قبل از بین رفتن اثر بی حسی مسکن میخوردی. معمولا بعد از درمان ریشه چندساعتی اون ناحیه دردناکه. میشه در این موارد پروفن رو همراه با استامینوفن کدئین مصرف کرد.
فکر کنم از اصل موضوع پرت شدم نه؟ :))
بسی حظ بردیم از جمله یکی مانده به آخرتان! اینکه دردی مرهم درد دیگر بشود خب خیلی جالب است!
همچنین از آشنایی با روناک جانتان.روزگارتان مسعود.
منظورم از جالب بودن خنده دار بودن نبود ها! یه حزنی تو این جمله بود که با ظرافت توام بود!
:)))))))
درد موم خیلی از موچین کمتر است. من از 15 سالگی سینا تودهء پرموی وسط ابروهایش را موم می اندازم و صاحب نظرم در این زمینه! آنقدر هم موهایش ضخیم است بچه ام که اوایل از دانه دانهء جای رویش موها خون بیرون میزد. بنابراین موم را امتحان کنید و درد خود را کاهش دهید!
آن نتیجه گیری تان هم درست است که به مهمی موهای توی گوشتان نبود، اما خیلی جالب و خوب بود :دی
بعله اومدم اعلام کنم که پست رو دوباره خوندم. بسی قابل تامل و اینا بود. البته من از این تجارب شوما ندارم ولی درد رو با درد تسکین دادن رو میفهمم خیلی
منم اومدم بگم که یه دستگاهی هست اتفاقا خیلیم خوبه دیدم سکوت گفته...مابرای بابام کادوی روز پدر خریدیم بخر و خودتو از درد و بلا راحت کن
من پست قشنگ کم نخوندم اینجا.
ولی به همه ی پستهایی که خوندم یه طرف،این یکی یه طرفِ دیگه،از بس فهمیدمش،جایگزینی دردها رو...
با اجازتون این پست رو تو قسمت پیوند روزانم گذاشتم آقای جعفری نژاد
کل متن هم واسه همین یه جمله بود...دردی مرهم درد دیگر!!! اینم راهیه واسه خودش وقتی هیچ درمانی نیست...