ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
فرهاد را دوست دارم. به خاطر رقص انگشتانش روی کلید های پیانو، به خاطر هجاهایی که گم می شوند در عمق حنجره اش و حتی به خاطر تُنُکی صدایش، که گرم است و عریان. فرهاد را به خاطر ترانه هایی که خوانده دوست دارم. به خاطر خاکستری و مرد تنها و جمعه و آوار و شبانه و خیلی ترانه های دیگر...
گنجشکک اشی مشی را هم دوست دارم.ضرب آهنگش را، غم صدای فرهاد را، هبوط آهنگ را حتی، با تمام این ها، ترانه اش را هیچگاه نفهمیدم. نمی دانم! شاید چون قرار است گنجشک را به سزای خبط و خطایی -که نمیدانم چیست- بگیرند و بکشند و بپزند و بخورند. شاید هم روایت حزن انگیز قصه ی مکرر "جبر" است که به موازات آهنگ، موج می زند در لایه های صراحت این ترانه. نمی دانم! خلاصه این ترانه را هیچگاه نفهمیدم.
خواستم بگویم:
آدم ها گنجشک نیستند. لب بوم کسی هم نمی نشینند. نمی نشینند که باران بیاید و خیس بشوند و گوله بشوند و بیافتند توی حوض نقاشی... اما خبط می کنند. خطا می کنند. جبر و اختیار، سهو و عمدش -لااقل پس از وقوع- آن قدرها هم مهم نیست. مهم تر این است که همه ی ما خطا می کنیم، حتی اگر شجاعت پذیرفتنش را نداشته باشیم. و همه ی ما روزی از پاره ای از کرده هایمان پشیمان می شویم، حتی اگر شهامت بیانش را نداشته باشیم...
به آدم ها فرصت جبران بدهید. آدم ها گنجشک نیستند. آنطور که پیداست گوشت خوش مزه ای هم ندارند که بگیرید و بُکشید و بپزید و بخوریدشان، به آدم ها فرصت بدهید آدم بمانند و جبران کنند.
salaaaaaaaaaaaaaaam
aval
محتاااااااااااااااااااااااد :-))))
دوووووووم
:-))
شنیدم شما خواهر خوانده ی آبجی جزیره ی ما هستی یه جورایی
و البته شنیدم شما دو تا وقتی با هم تو یه کامنتدونی باشید درصد تخریبتون به صورت تصاعدی افزایش پیدا می کنه :-))
خدا به داد ما برسه از این حیث (مزاح می فرماییم البته)
اوووهوم
اما فرصت جبران دادن خیلی سخته حداقل تو بعضی موارد، گاهی وقتام نشدنیه نه نشدنی که ن نتونستنیه
با گاهی وقتاش موافقم...
آقا اجازه
آیا همه آدمها آدم هستند؟؟
...
من به شخصه با فرصت دادن موافقم
دیروز هم می خواستم برای پستی که دلارام نوشته بود یه چیزهایی راجع به همین بنویسم البته طبق معمول واژه نشد
قابل ذکره که تئوری شما رو در این زمینه یادمه: آدمها یا خوبند یا می تونند خوب باشند!!!
همشون که نه
روی صحبت نگارنده، با آدم هاست و مقصودش هم همان آدم هاست
نع عاقا شایعه درس میکنن واس ما وگرنه من و جزی اینقددددددد دخترای خوبی ایم که اصن یچی میگم یه چی میشنوید
چه کامنتی شده اون بالایی
چقد داغون نوشتم، همش تخصیر این کیبورده که نصف حروفو نمیزنه بعضیا رو م دوتایی و چن تایی
خلاصه قصدم این بود که شفاف سازی کنم در حد توان :-)
:-))
حرفم نمیاد...
:-)
سلام
بنظرم!آدم خطا کار!قبل از اینکه بهش فرصت بدن.خودش باید به خودش فرصت بده!خودش باید خودشو جبران کنه!بعد واسه بقیه جبران سازی کنه!
مثه من که بهم فرصت داده شده هزار بار!ولی خودم ، خودمو نبخشیدم!و نشسته م لب بوم و گفتم پیــــشــی بیـــــــا منو بخور:دی!!!!
(چقدر خودش خودم شد،اصلا یاد خیلی چیزها افتادم!چیزهایی ک خووب نیستند!)
(خواستم بگویم تجربه شخصی!یاد جوابتون ب یکی از کامنتا افتادم و دیدم از صاحب کامنت دو سال کوچیکترم:دی)
:گل ل ل ل ل ل ل
خیلی خوب بود قسمت اول کامنتت
عالی بود عاطی :-))
باغبان جان ملت همیشه به معلماشون میگن آقا اجازه
آخه این ممدقلی هم مگه معلمه میگی آقا اجازه
آخه این مگه لیاقت اجاز گرفتن داره
آخه این پسر یه تهمت زن به تمام عیاره
آخهـــ... آخ دلم
آیکون مریم تخریب چیِ محتاد
سکوت می کنم...
هووووم....
اما گاهی فرصت که میدی طرف نمیفهمه...باز میتازه..
هیچی ولش کن..من اصن از صبح حالم بده حرفامو جدی نگیر...
فک کن من تو رو جدی بگیرم!!!
چه انتظاراتی دارن مردم. به قرعااااان
سکوت کن تا صبح دولتت بدمد
تو روحت...کلنگگگگگگگگگگگگگگ
مریم جان
فکر کنم آبجی فرشته با شما بودااا
پاسخگو باشید لطفن
من رو که عمرن با این الفاظ ناجور مورد خطاب قرار نمی ده. ینی عمرنااااااا
:-))))
اصلا انقد تعریف کردید!که دلم خواست یک کامنت دیگر هم بگذارم:دی
والا!
:گل
مگه گربهه نخوردت؟!
البته ما اگه از این شانسا داشتیم که الان وضعمون به از این بود
درود به شما. تبریک می گم به اندیشه زیبایی که دارید. باید یاد بگیریم تاکید می کنم باید یاد بگیریم همه را با یک چوب نزنیم و درست اندیشدن را میزبان تفکراتمون کنیم.
لذت بردن از ادبیات زیبایتان
خوشحالم که خوشتان آمد
و ممنون
واقعنا !!
آدما با کاراشون یه وقتایی به بقیه می گن:
آدمک اشی مشی
دم پر ما نیا
دغدغه پیش میاد
مشکل پیش میاد
می ندازمت جزو آشغالا..
آآآآآآآآآآآخ آدما ... با این دسته بندی کردن هاشون .. ینی به رهگذر تو خیابون که داره رد می شه و می رررررررررره هم رحم نمی کنن.. به قول بچه ها دیدم که می گما ... همه مون دیدیم.... :)
بله، متاسفانه همینطوره که می گین
فرشته جاااااااااااان تو نمیگی اینجاها خانواده رد میشه دختر؟
این الفاظ زشت چیه آخه؟
استغفرالله
شما ببخشش برادرِ من
دیگه ازین حرفا نمیزنه
آیکون یه مریمی که آتیش از دهنش میخواد بیاد بیرون اما خودش رو به مظلومیت زده
مریم اژدها
مریم اژدهای مظلوم نما
مریم اژدهای مظلوم نمای آتیش دار
مریم اژدها رو خوب اومدی مریم جان
فکرشو بکن. من رفتم اینو مجدد خوندم:http://delaramam.blogsky.com/1392/03/24/post-329/غصه-ات-میگیره-وقتی-میدونی-و-میبینی
بعد مجدد یاد شین افتادم. توی دلم تمام شین ها و محمد های داستان رو نبخشیدم به خاطر خطاهاشون. بعد اومدم اینجا و این پست و خوندم. اصن نیومده بودم که بخونم،اومده بودم کامنت بزارم که من هنوز پست قبلتو نصفه خوندم چرا پست جدید گذاشتی؟ ولی نمیدونم چی شد که خوندم. تا رسیدم به اینجا که: همه ی ما ادما خطا میکنیم ،یاد خودم و خطاهام افتادم. درسته جنس خطاهام فرق داره ولی باز هم خطاست. دوباره یاد شین و محمد ها افتادم و اینکه "به ادمها فرصت جبران دهید" و البته یاد تمام فرصت های جبرانی که خدا به خودم داده...
به نظر تو بین همه ی اینا ربطی هست؟
دنیا زیادم جای بی ربطی نیست جزیره جان، اگه آدمای بی ربط بذارن البته
ظهر که پست رو خوندم با همون کلمه اولش فرهاد یاد این ترانه افتادم و همش زیر لب زمزمه اش کردم
الان یادم افتاد اصلا فرهاد اینو نخونده این برا فریدون فروغی بوده
"وقتی که ، دستای باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
وقتی که چلچله ها ، خبر فصل بهارو می دادن ، عشق آوازو نداشت
دیگه آسمون براش ، فرقی با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توی ابرا ، سوی جنگلای دور
دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور
اما لحظه ای رسید ، لحظه پریدن و رها شدن ، میون بیم و امید
لحظه ای که پنجره ، بغض دیوارو شکست
نقش آسمون صاف ، میون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشید و افق روشنو دید
تو هوای تازه دشت ، به ستاره ها رسید
لحظه ای پاک و بزرگ ، دل به دریا زد و رفت
با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت"
:-)
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی
حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام
رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی
این بیت آخر این غزله
اما حافظ همیشه بعد از بستن شعرشم کلی حرف می زنه
تو که بهتر از من می شناسیش که رفیق
محمد ... انگار به من گفته ایی ... فرصت دهم ...
به منی که این روزها مصمم کسی را برای همیشه کنار بگذارم و حتی ... دیگر لحظه ای به شکل خاص به او فکر نکنم .
محمد ... هر چند بحث مفصلی است که شاید روزی از تو به عنوان یک مرد مشاوره بگیرم ...
اما فکر میکنم گاهی نمیشود فرصت داد ... فکر میکنم گاهی اگر فرصت دهی آگاهانه آینده ات را به بازی گرفته ایی ...
نمیدانم شاید هم تو درست بگویی ... فرصت دهی و جواب بگیری ...
بحث مفصلی است ...
آدم مخیّر است، که این هم خوب است هم بد هم سخت و هم گاهی شیرین
private
ما در جایگاه قضاوت نیستیم...
به آدمها باید فرصت داد...
نمیدانم....
شاید خیلی زیاد...
شاید خیلی کم...
چه قدر حکیمانه مینویسید...
آدمها یا خوبند...یا میتوانند خوب باشند :)
شما لطف داری برمودا جان