ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
قصه ی آدمیزاد با ناتوانی نسبی در دوره ی نوزادی شروع می شه
بعد هم در حالت طبیعی ، به ناتوانی نسبی در دوره ی کهنسالی ختم میشه
اگه این ریختی نگاه کنی ، زندگی میشه دقیقا فاصله ی زمانی ای که این دو تا دوره رو به هم متصل می کنه ...
اگه این ریختی نگاه کنی زندگی یه سیکل مضحک و احمقانه اس که طی کردنش چند ده سالِ مشقت بار طول می کشه .
پی نوشت : ترجیح می دم به هیییچ چیز این ریختی نگاه نکنم .
اگه این ریختی نگاه کنیم که حالمون از اینی که هست هم بدتر میشه
خوب داداش من شما که ترجیح میدی این ریختی نگاه نکنی چرا تو مخ ما میندازی که اینطوری نگاه کنیم
بعدشم دوم
فکر کردن به زندگی و نگاه کردن از هر زاویه ای به زندگی این روزها روح و روان منو به هم میریزه.ترجیحا بهش فکر نمیکنم.
بازم خدا رو شکر...
ندیدن نشانه ی نبودن نیست
اگه اینطوری نگاه کنیم اون وقت همون فاصله رو هم "این ریختی" زندگی می کنیم!!
اولش که این پست و خوندم جا خوردم! هی میگفتم آخه این رفیق ما که همچین کسی نبود چی شد؟؟ اما پ.ن رو که خوندم خیالم راحت شد!!
حالا که نمیخوای این ریختی نگاه کنی، من یه پیشنهاد دیگه دارم:
قصه ی آدمیزاد ازهمون اول با تلاش برای کسب توانایی در زمینه های مختلف شروع میشه و بعد توی فوق العاده ترین حالت، تو زمان کهنسالی میرسه به لذت بردن از تواناییهای کسب شده ی گذشته
و زندگی میشه، تلاش برای بهتر و بهتر و بهتر شدن توی این دوره های زمانی
همیشه گفته ام به کی نم یدانماما گفته ام که کاش طول جئانی مان بیشتر و بیشتر بود اما تا بیاییم به خودمان بجنبیم می رسیم به سرازیری زندگی من یکی که ترجیحمی دهم اصلا بهش فکر نکنم و تا می توانم در لحظه زندگی کنم
نگاهتون را عشق است...
میشه جوری نگاه کرد....
که اولا از این فاصله زمانی باید بهتر بهره رو برد...
و از طرفی وقتی بدونیم اخرش چی میشیم زیاد به خودمون و داشته هامون مغرور نشیم!