بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

حواست هست ... آیا ؟!!

خب ، راستش را بخواهید من عادت بد زیاد دارم . مثلا روناک می گوید که شب ها توی خواب حرف می زنم . مثلا موقع فکر کردن مثل زندانی های شپشو موهای سرم را می جورم . مثلا وقتی خجالت می کشم با گوش هایم ور می روم و خیلی مثلا های دیگر که گفتن ندارند و نوشتن هم

تعارف که نداریم ، این یک واقعیت است که من عادت بد زیاد دارم ، مثلا مدام تحت هر شرایطی چیزهای دوست داشتنی اطرافم را می شمارم ، از کم شدنشان می ترسم ، از کم شدنشان از فرط شمردن خیـــــلی می ترسم ، راستی شما به ضرب المثل ها اعتقاد دارید ؟!

بچه تر که بودم بیشتر از هر چیز دیگری " تیله " داشتم . تمامشان را ریخته بودم داخل یک قوطی شیر خشک که رویش با خط فارسی دری نوشته شده بود " هومانا " . صبح قبل از اینکه از خانه بزنم بیرون قوطی را خالی می کردم روی قالیچه ی دم در حیاط و یکی یکی تیله ها را حاضر غایب می کردم بعد یکی از دردانه هایشان را بر می داشتم و می بوسیدم و می انداختم توی جیبم . صبح من با تیله هایم شروع می شد آن روزها .

درست خاطرم نیست کی و کجا و به چه بهانه ای اولین نخ سیگار را آتش زدم اما تا روزی که تاهل به صورت کاملا اتفاقی ( هررررر ) سر راه سیگار کشیدنم قرار نگرفته بود هر روز صبح به محض بیدار شدن با چشمانی که باز شدن و دیدن را به یکدیگر تعارف می کردند سیگار های ته پاکت را می شمردم .

من آدم های دوست داشتنی اطرافم را می شمارم . هر روز ، هر ساعت و هر لحظه ای که تنهایی به سراغم می آید آدم های دوست داشتنی زندگی ام را می شمارم . یکی یکی می شمارمشان من از واقعیت های زندگی بیزارم . از این واقعیت که آدم های دوست داشتنی مثل خیلی چیزهای دوست داشتنی دیگر زندگی تابعشان سیر نزولی را بهتر می فهمد بیزارم . من از " کم " شدن قشنگی ها ، از " گم " شدن قشنگی ها می ترسم ... 

سلام
حال شما پرسیدن ندارد
حتما خوبی دیگر
آن بالا نشسته ای و خدایی می کنی . چی بهتر از این ...
این حرف های بالا را شما بهتر از هر کسی می دانی . نوشتم که یادت باشد من شمارش آدم های دوست داشتنی ام را دارم . من حساسم به تعدادشان ، می دانم که دنیا چیزی جز این آدم ها برای دوست داشتن ندارد .
اما تو حواست هست . حواست هست که دنیا ، این تبعیدگاه آدم ، بدون این دوست داشتنی ها چقدر زشت و غیر قابل تحمل می شود ؟ حواست هست ... آیا ؟