بشنوید+ می دونی دخترک ؟!
تو زندگیه هر آدمی به ازای تموووووم اون روزایی که وقت داره و حرف واسه گفتن نداره روزایی هم هست که کلی حرف داره ولی جخ وقت گفتنشو پیدا نمی کنه، ینی حرفاش می شکنه لای عقربه های ساعت، می شکنه تو گلوش، گم میشه تو شلوغیه کلمه...
مخلص کلوم این که خواستم بگم...
بی خیال، گفتنی هام رو که خَر ِ شهر قصه گفت، بهتر از من، با تموم خریّتش!! از ما فقط یه "ما شرمنده" و هزار تا "نوکرتم" واسه همه ی این روزایی که حرفش بود و وقتش نبود. حالیته؟!
اول
اون روزایی که یه عالمه حرف داری و حرفات رو در هیچ جمله ای نمی تونی جا بدی یه حس بد و مزخرف رو یدک می کشی. یه حسی شبیه آبستنی در ماه نهم با یه جنین مرده!
کم پیدا شدی فراگ جان!
چه قشنگ گفتی..عشق در بیان تو جور دیگری شیرین است..نجوایش شبیه صلواتهای زیر لب آقاجان بعد از نماز مغرب و عشا..طعمش مثل چای دیشلمه های صبح سرد زمستان بعد از هزار بار سکندری رفتن روی یخبندان خیابان تو راه برگشتن به خونه..رنگش مثل هندونه ی خوشرنگ و خنک وسط سفره ی عصرانه توی یک بعد از ظهر داغ تابستانی..
خاتون خانه ات را خدا برایت نگه دارد..
ینی اینجا به روز شد
بگید من خواب نیستم بگید
همش تا میام یه چیزی بنویسم به آبستنی در ماه نهم با جنین مرده که ژولیت گفت میاد جلو چشمم
سلام
چقدر عالی بوود این پست
:گل
شهر قصه!من میمیرم واسه شهرقصه!
آخیییییییییییییییییییی آقا اجازههههههههههههه
الان این بشنویدو گوش کردیم حالمون خوب شد یه جور خوب
ممنون
این ریختی بهش نیگا نکن .....![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
قشنگ بود
کلی حال و احوال ام را خوب کرد
ژولیت اینجا اول
ژولیت آنجا اول
ژولیت همه جا اول
نمی شد بعد از این همه چشم انتظاری اشک آدم رو در نیاری؟هان؟ حالیته؟؟؟
این نشون می ده این چند روز ژولیت داره مگس می پرونه مریم جان!!
سلام ...
شما وقتی احساساتی میشید آدم یاد لوتی های قدیم میندازید جناب جعفری نژاد ... همونقدر زلال و از روی صافی دل ...
سلام ممد بلاگر
بند ِ دوم ِ نوشته ت من رو یاد ِاین جوک انداخت که : یه یارویی داشته با خر فوتبال بازی میکرده.میان ازش می پرسن چرا داری با خر بازی میکنی ؟ طرف هم گفت: خیلی هم خر نیس ، 2-0 جلوئه !
در مورد لینک هم :
:)
سلـــام
چه حال و هوای خوبی داشت این پست
اینو گوش بده،فکرکنم خوشت بیاد(شایدم خوشت نیاد البته)
بلندبلند واسه روناک جان بخون،لذت ببر
http://s4.picofile.com/file/7769999993/EBI_ruza_ba_to_zendegi_ro.mp3.html
از ما فقط یه "نوکرتم" واسۀ تموم روزایی که حرفش بود و وقتش نبود
حالیته؟
از ما فقط یه دل سیر گریه برای تموم لحظه هایی که باید بودی و نبودی
از ما فقط یه لحظه سکوت و چند دیقه مکث...
مکثایی که می کشد اخر مرا...
سلام محمدحسین بلاگر
خوبی تو
حال دلت چطوره؟؟؟
و به قول حضرت سعدی:
«چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده، سر ِ دیدنِ اقوامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی، ور نکنی
به دو چشم تو، که چشم از تو به اِنعامم نیست»
اینم دوست دارم اضافه کنم به کامنت قبلم:
لحن ِ کلامی که توی «بشنوید» بود و البته در کل این پُست هم جریان داره رو خیلی دوست دارم.
یاد دوستان زمانِ جوونی پدرم می افتم. زمانی که پدرم تریلی داشت و راننده تریلی بود (امشب این دومین وبلاگیه که من رو یاد اونروزهای پدرم میندازه).
دوستانش تریلی دارهایی بودن که دقیقاً همینطوری حرف میزدن. دقیقاً با همین لحن.
با اجازه ی صاحبخانه و پیشاپیش عذر خواهی
:
مریم انصاری الان یکی باهات کار داشته باشه اصولا چکار باید بکنه
ایمیلی چیزی به دست من برسون ....
این نوشته رو بخونی،
اون شنیدنی و بشنوی،
سرتو بلند کنی ببینی که پشت پنجره دوتا کبوتر نشستن و سراشون و بهم نزدیک کردن.
یه جایی تو قلبت خالی بشه،
و یه صدا تو مغزت بگه زندگی چقدر قشنگه.
مریم خانوم ِ راد!
).
با کمال میل، گوش میدم عزیزم.
نظرات وبلاگتون رو چک کنید، ایمیلم رو فرستادم.
(ببخشید آقای جعفری نژاد
وااااااااااای خیلی قشنگ بود.
خیلی خیلی مرسی.
چهره شیرین ِ روناک رو گذاشتم جلوم و دارم با این متن تو به او نگاه میکنم. چقدر عاشقیه تو به لبخندش می آید...
من که روناک بانو رو ندیدم....
ولی حکما همین که دل آرام مبگه درسته:
"چقدر عاشقیه تو به لبخندش می آید... "
ممنون دوستم
این پست خیلی خوب بود. خیلی...