داشتم فکر می کردم به شباهت های دیدن و بلعیدن ، به این که چه قدر خوب است عادت کنیم به مزه مزه کردن تصاویری که می بینیم ...
به این که " دیدن " محصول یک فرایند کاملا مکانیکی است . محصول جاری شدن تصاویر از دریچه ی چشم ها به مجرای اعصاب بینایی و سرازیر شدنشان به مغز جهت تجزیه و تحلیل اولیه ...
اما نگاه کردن یعنی منطق بصری ، یعنی تصفیه ی تصاویر داخل حوضچه ی خوش بینی ها و بدبینی های مان ، یعنی آغشته شدن تصاویر به آنزیم های مختلف ِ " بینش " آدمیزاد ، یعنی جاری شدن تصاویر در رگه های شعور آدمی ... فکر می کردم به این که برای " نگاه کردن " نیازمندیم به اطلاعات و شناخت ...
حالا برویم سراغ عکس های پست قبل و تفاوت هایشان از نگاه من که البته با توجه به این که از تاریخ دقیق گرفته شدن عکس ها مطلعم کارم کمی آسانتر بود . عکس سمت راست مربوط است به شب عروسی آقای پدر و خانم جان یعنی دقیقا " هفدهم خرداد 1358 " و عکس سمت چپ را بیستم شهریور امسال گرفتیم .
1- جوان تصویر سمت راست دلش گرم است به تحولات ماه های اخیر ، پرونده ی کوچیدنش به ینگه دنیا را بوسیده و انداخته کنار و در رویاهایش اینجایی که ایستاده را مستعد ترین نقطه ی دنیا برای " بهشت شدن " می داند اما مرد تصویر سمت چپ نا امید از بهشت رویاهایش با جدیت کوچیدن را به فرزندانش پیشنهاد می کند .
2- جوان تصویر سمت راست نگاهش به آینده است و به لحظه ای که در آن قرار دارد می خندد اما مرد تصویر سمت چپ نگاهش به گذشته است و این طور که پیداست دلیلی هم برای خندیدن پیدا نمی کند ، پس لبخند می زند .
3- جوان تصویر سمت راست با " یارانه " بیگانه است و مرد تصویر سمت چپ با " رایانه "
4- جوان تصویر سمت راست روزی 8 ساعت کار می کند و مرد تصویر سمت چپ روزی 12 ساعت
5- به فاصله ی دکمه ها در عکس سمت راست توجه کردید ؟
مرد تصویر سمت راست ، بی خبر از مفقود شدن دکمه ی پیراهن دامادی اش به دوربین لبخند می زند اما مرد تصویر سمت چپ ، بعد از آن شب کسی را دارد که حواسش به همه چیز هست ، حتی به دکمه ی پیراهنش
اول![](http://www.blogsky.com/images/smileys/027.gif)
هورااااااااااا
آورین آبجی نرگس ، آوریــــــــــن
چه کردی شما اقای بلاگر ...
سلام................
سلام و خوش آمدید
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
راستی من محمد حسین هستم نه محمد رضا
اون دکمه که گفتین اصلا دقت نکرده بودمااا![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
چه ریزبین هستی شما
انشالا همیشه سایه پدر بالای سرتون باشه
و انشالا یه روز هم تصویر خودتون رو اینجا ببینیم در همین سن و سال پدر...سرزنده و شاداب
ممنون آبجی خانوم
من تنها تفاوتی که توی اون دوتا عکس دیدم فاصله ی دکمه ها بود. بعد باخودم گفتم حتما لباس های اون زمان رو آزادتر از الان می دوختن به تبع افراد و اجتماع. و بعدتر ابخودم گفتم اما آقای بلاگر منظورش تفاوت های ظاهری نیست و راستش اصلا حوصلم نمیشد کامنت بذارم و فقط می خوندم و تماشا می کردم ببینم آخرش چی میشه.
تو نمی خوای به جنگ با این ژن تاثیر گذار شیرازیت بری ؟!
عام حوصلم نَمکشه و حالیشُ ندارم از دهن شما شیرازیا نَمیوفته هاااا
هرررررر
واااااااااااااای تفاوت شماره ی 5 عالی بود، فقط یه پرسپولیسی میتونه همچین چیزی رو بنویسه
فقط کسی که خودش نصف پیرهناش یه زمانی دکمه نداشته می تونه یه همچین چیزی رو کفففففش کنه
ایییییییییییییییییییییییییییییی چرا عکستو عوض کردی مادر؟
این دیگه چه عکسیه؟
به حق چیزای ندیده و نشنفته؟!
دوره اخر الزمون شده،ملت چه عکسا میزارن. نزار اقا این عکسو، ادم همچین خوف ورش میداره مادر
مادر عکسم تکراری شده بود گفتم یه عکس خوب از " استاد اسدی " بذارم بچه ها حالشو ببرن
ولی خوب عکس خوب از ایشون پیدا نکردم عکس نعیم سعداوی رو گذاشتم با کلاه شاپو
بنده خودم واسه پست قبلی کامنت نوشته بودم و تازه به گزینه ی 2هم اشاره کرده بودم ولی میدونی جدیدا یه عادت عجیب غریبی پیدا کردم، میام پستا رو میخونم،نیت میکنم کامنت بزارم،نصفه میپرم بعد حسم میپره. بعد میبینی کلی صفحه ی کامنت باز شده دارم که تو هرکدوم یه چیزی نوشته ،بعد یهو قاطی میکنم و همه رو میبندم. تازه جدیدن لب تابم رو هم به طرز وحشیانه ای میبندم،اینجوری که قبل از اینکه کامل خاموش شه درشو میبندم بعد میره تو کما، تا درشو باز میکنم یهو صفحه ش میاد بالا و میفهمم بسته نشده بوده، بعد فک کنم داغون شه، بعد حالا الان داری فک میکنی چه ربطی داشت این خاطره به پست شما؟بعد خب ربطی نداشت که، حالا همه چی تو این دنیا مربوط بود به هم که شما به ما گیر دادی. بعد دیگه دارم چرت میگم دیگه:دی
فک کنم آزار یا شاید حتی کِرم داشتم!!!!!!!!!!!!!!!
دوباره هم نمیخونش و غلط املاییاشو هم درست نمیکنم
خواستم اخرش بعد از تشکر از شما به خاطر صبرتون و خانواده ی رجبی به خاطر حضور پر از مهرشون بگم که خودم میدونم خیلی "بعد" نوشتم، یهو انگ تیک داشتن به دختر مردم نزنیا، همینجوری بعد بعد کردم که ...که....دلیل خاصی نداشتم
چه کامنتی شد
شینیم بینیم باااااااو![](http://www.blogsky.com/images/smileys/024.gif)
اصن تو رو چه به لپ تاپ ، بیشین " اسم فامیلتو " بازی کن دخترررررم
چه صغری کبرایی چیدید واسه این نتیجه!
تحلیل و ریزبینی شما خیلی خوب بود...چون اطلاعاتتون بیشتر از همه بود!
صغری ؟ کبری ؟ شیب ؟ بام ؟
بله ، چون دانسته هام در مورد این دو تا عکس بیشتر بود ، دانسته هایی که به " نگاه " کمک می کنند
چقدر قشنگ نوشتی
من عکس ها را الآن دیدم. تفاوت ها را خیلی قشنگ گفته ای. مردم همدورهء جوان سمت راست چقدر امیدوارتر از همدوره ای های مرد محترم سمت چپ بودند.
خدا پدر عزیزت را برایت حفظ کند. و خانم جان محترم را هم
ممنون پروین بانو جان
باید باور کنیم که " امید " ، آن روزها خیلی دم دست تر و باور کردنی تر بود . متاسفانه البته
عکس ها را دقیق تر نگاه کردم. ببین محمد آقا بیخود برای پدر عزیزت روضه نخوان. الحمدلله هنوز هم در چشمانشان برق امید و شادمانی میدرخشد. لبخند جوانی شان شیطنت آمیزتر است. رنگ و بوی جوانی دل و روح دارد.
الهی همیشه لب هایشان به خنده مزین باشد. هوس کردیم خانم جان عزیز را هم زیارت کنیم.
اتفاقن روناک هم بعد از خوندن نوشته گفت که زیاد بابا رو نا امید نشون دادی ، اما راستش قضیه اینه که من زور زدم " مرد " داخل این دو عکس را نماینده ی یک نسل معرفی کنم ... نسلی که یک روز امیدوار تر ، پر شور تر ، خنده رو تر بود و حالا باید باور کنیم که نیست ...
لطف دارید پروین خانم جاااان
چقدر کامنت های پست پیش قشنگ بودند. چقدرررر
اصن واسه همینه که رفیقای اینجام رو اینقدر دوست دارم دیگه ، بس که خوش کامنتن![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
لازمه بگم تو هنوزم باهوش ترین جانداری هستی که می شناسم .
خیال ندارین بیاین سمت ما با روناک ؟
شاید به این دلیل که یه مشت خنگ ریخته دور و برت
مثلا یکیش همون یاشار ![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
خیال که داریم ، اما به غیر از خیال یه سری ملزومات دیگه هم می خواد که فعلن اونا رو نداریم
درود
و چقدر تفاوت داشت این تفاوتها اگر پرونده ی کوچیدنشان به ینگه دنیا را نبوسیده بودند و به کناری نگذاشته بودند
تنشان سلامت، خط عمرشان بلند و گاهشان همواره پرامید
سلام دوست من
بله ، احتمالا خیلی تفاوت می داشت ... متاسفانه
ممنون رفیق
منظور از گاهشان، نگاهشان بود که انگشتان ما با فکر ما هماهنگ جلو نرفتند و نون را از قلم انداختند
بدون اصلاحات هم عزیزید
سلام
کاش دنیا هم کمی بیشتر ما را مز مزه میکرد ....در حال بلعیده شدن هستیم ...
سلام
داداشم قبل از بلعیده شدن حتمن یه سر بیا ببینیمت که شدیدن مشتاقیم به زیارت تان
آقا اجازه
منم با پروین موافقم در مورد کامنتهای پست قبلی
آقای پدر و خانم جان و پروین جون و همه کامنتهای پست قبلی لایییییییییییییییییییییییییک!
ممنون آبجی خانوم گُلــــــه
اهوم...
)
(کامنت گذاشتن به سبک مملی
بهتر شدید ان شاء الله ؟
امیدوارم که خوب باشید همیشه
لایک به کامنت اول جزیره :))... چیه خو.. شما که گوش نمی کنی ... حداقل ما لایک می تونیم بزنیم که :)
من دکمه ها رو ندیم :) الحق و الانصاف که شما در آن یافتن تفاوت تصاویر خبره هستید :)
یه تلخی داشت این تحلیل ... یه غم گذشتن...
یک روایت معروف هست که می گوید : " به طناب جزیره چنگ میندازید و داخل چاه نشوید ... اینطوری شاید به یه جایی رسیدید "![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
چقدر جالب بود نوع نگاهتون به قضیه
گوارش و شباهتهای دیدن وبلعیدن.
' نگاه کردن یعنی منطق بصری ،
یعنی تصفیه ی تصاویر داخل
حوضچه ی خوش بینی ها و بد
بینی های مان ، یعنی آغشته
شدن تصاویر به آنزیم های
مختلف ِ " بینش " آدمیزاد ،
یعنی جاری شدن تصاویر در
رگه های شعور آدمی' عالی
بود......انشاله درد معدتون
خوب بشه.خیلی درد بدیه.
تفاوت نوشت در مورد
عکس پدرتون جالب بود.
یاحق...
شکر خدا دردهای زیادی را تا به امروز تجربه نکرده ام اما بی شک درد معده تا به امروز بدترینشان بوده ... امیدوارم خدا نصیب هیچ کس نکند
ممنون آوا جان
آقا قبول نیست ، قراربود ما اختلافات دو عکس را پیدا کنیم!
از کجای این عکسا میتوان تشخیص داد یکی با رایانه بیگانه است و دیگری با یارانه!
یا یکی 8ساعت کار میکرده و دیگری 12 ساعت!الان من کسایی را سراغ دارم که قبلا 12 ساعت کار میکردن ولی الان یا بازنشسته شدن یا کمتر کار میکنن.
یا حتی در مورد شماره 1 که بیان کردید!
از نگاه من فقط شماره 2 و5 شما منطقی به نظر میرسه،
لطفا اینطوری نگا نکنید مگه نه اینکه نظر دادن آزاد است و همه میتونیم اختلاف نظراتمون را بیان کنیم!نه؟ نمیتونیم؟
می دانید سمیرا جان ... عکس ها روایت گر قصه و غصه ی نسل ها هستند . شاید اینطور که نگاه کنیم بشود تفاوت عکس ها را به تفاوت نسل ها سنجاق کنیم
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
البته که شما یکی از عزیزترین مخاطبان اینجا هستید و من عمرررن جرات نمی کنم به شما " اینطوری " نگاه کنم
تفاوت آدم ها به همین اختلاف سلیقه ها و عقیده هاست و به شدت اعتقاد دارم آدم ها با بهبحث گذاشتن اعتقادات و تفاوت نگرش هایشان به هم نزدیک تر می شوند ...
در مورد ساعت کاری با شما موافقم ، شرایط اقتصادی و حتی خیلی اوقات شرایط شخصیتی افراد در ساعت کاری شان تاثیر گذار است . بعضی ها اساسن بیکار بودن را نمی پسندند ...
در مورد شماره یک به ضرس قاطع عرض می کنم : " اینجا آن بهشت رویایی نشد که پدران و مادران ما متصور بودند "
در مورد " یارانه " و " رایانه " هم عرض کردم که ، من اطلاعاتم در مورد شخص داخل تصاویر بیشتر از شما عزیزان بود پس از این رانت استفاده کرده و به صراحت جر زنی کردم
من الان دیر رسیدم یه جورایی خورده تو ذوقم نوشتنم نمیاد
تو و جزیره همیشه یه بهانه واسه کامنت نذاشتن دارین ...
ممنون خوبم...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/021.gif)
خدایی ناراحت میشم "بهتر شدید"ینی چی اونوخت؟
مثلا قرار بود آبجی خانوم باشم ها
درسته از در اومدم میخوام زود دختر خاله شم ولی ...
اصن هیچی
همه ی رفقای این جا دوستان من هستند ( البته اگر من لیاقت دوستی شان را داشته باشم ) و عزیز ... شک نکنید
باشه مملی خان![](http://www.blogsky.com/images/smileys/016.gif)
اون نوشابه هه هم میتونه توی راه تهران یهو ناپدید بشه یا اشرار بدزدنش یا یه جوری سر به نیست بشه که دیگه رنگشم نبینی
همچین آدم بدجنسی هستیم ما
اشرار حتی فکرشم به سرشون خطور نمی کنه که دست به نوشابه ی " ممد یدک " بزنن ، ینی جراتشو ندارن
خوش کامنت! هاهاهاها
دختر باهاس ریز بخنده
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
من تا کی نون نخورم چیز یاد شماها بدم ، هان ؟ هان ؟
خو باشه! اصن نمیذارم تا پای جون مراقبشم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
خو خیالی نیست میایم از تهرانپارس روناک خانوم رو میدزدیم شوما بمون و حوضت مملی خان
دوست داشتم ببینمتون با روناک بانو و به یه ماکارونی خوشمزه دعوتتون کنم اما فکر کنم افتخار ندیدن تشریف بیارین
خواهش میشه ... نفرمائید
سلام . اون تفاوت دکمه ها خیلی ریز بینانه بود .انشالله که دیگه هیچوقت معده درد و تجربه نکنید.
سلام خانم معلم
ممنووووووووون
هه هه هه هه
آفرین ...بهتر شد ، خیلی بهتر شد دخترم
صبح تا حالا عکست رو عوض کردی؟ خودشیفته![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
دیدی بهانه برای کامنت گذاشتن پیدا کردم؟ اینجوریاست
خیلی زشته یه مهندس نرم افزار یه همچین سوالی بپرسه هااااا !!!![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
ینی تو چیزی در مورد Browser Cache نمی دونی ؟
Cache مرورگرت رو پاک کن متوجه می شی که خود شیفته خودتی
بهانه ات بی مورد بود
راستی برای معده تون هم دیجستیو بخورین حل میشه
(مهندسسس دکتر پرچاااانه اتاق عملللللل)
ممنون آبجی خانوم ...
آقا اجازه من یک تفاوت پیدا کردم:
عکس سمت چپی تاج ابروهاش ریخته البته اگه خانوم بودن میگفتم چیکار کنن ولی الان بی فایده ست.
شما تشریف ببرین شبکه ی آقا شب . خیز جای اون آقاهه آموزش Make up بدین ... جواب می ده هااااا
باشه :) ... ببین دارم طناب را پس می دهم ..
این درد معده را خوب می شناسم :)
می دانید گاهی اوقات انقدر هولکی رد می شویم که لذت ها را از دست می دهیم ..
شباهت هایی که بین دیدن و بلعیدن گفته بودید دلنشین بود:)
ممنون دوست من ...
پس من سعی میکنم باعیده نشوم یعنی خواهش میکنم منو نبلعن
فقط زود بیا داداش که مهلت نمیده این بلعو جان
به محض فراغت ... شک نکن![](http://www.blogsky.com/images/smileys/009.gif)
هیچی بدتر از درد معده نیست
بیشتر پستای این صفحتو خوندم...
خیلی قشنگ جزییات و توصیف میکنی...
خواستی سر بزن
موفق باشی...
ممنون و چشم ...
کسی بهتون گفته شبیه پدر محترم هستید آیا ؟
بله ، گفتن ...
البته خب این قضیه همونقدر که برای من مایه ی مسرته ، برای ایشون جای تاسف داره
ادم واقعی؟ مگه ادم قیر واقعی هم هس؟
به منم سر بزن.
...Bawsheeeee
عجب معاهده ای![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
ایشالا بهتر شده باشی الان
واقعا درست میگی ... دیدن کجا و نگاه کردن کجا ... دقیقا مثل تفاوت see & look در زبان انگلیسی ...
دقیقن مثل تفاوت بین see و look ...
ممنون دلی جان
من عکس اینجا رو دوست ندارم :(
سیاه خطرناک سر پایین اییییییییش :)
خو عوضش می کنم یه عکس سفید می ذارم
هدر مبارک باشه
چقدر خوب ، با این طرحی که انتخاب کردی یه جورایی سنت و مدرنیته رو به هم پیوند زدی .
سلام
ناقابله دلی جان
بالاخره خونه سر در می خواد دیگه ، از اون قدیمی با حالا ، کاه گِلیااااا
هدر نو مبارک موسیو![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
مرسی که حواست به همه چیز هست رفیق
ممنون حاج خانووووم ( حاج خانوم عبارت تشکر آمیزیست که ادای آن پس از شنیدن کلمه ی " موسیو " از واجبات کفایی می باشد )
هرررررر
خواهش میشه ... باهاس باشه دیگه
سفید سر بالا ... با یک :)
میگم اصن نظرت چیه با این تفاسیر عکس یه غاز رو بذارم پروفایل
هم سفیده ، هم سرش بالاست ، هم نوکش همیشه می خنده
هر وجبش ترمه و کاشی..
مبارکه این کاشی های فیروزه ای اینجا رو زیباتر کرده
خوشحالم که به زیبایی بصری اینجا افزوده شده
سلام بهار
برای عرض ارادت خدمت رسیدم.
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
هدرتون هم عالیه.
نفرمایید دوست عزیز ...
ارادتمندیم
ممنون
کاشی هاتون مبارک... این اسلیمی ها به آدم عجب آرامشی می دهند
ناقابل است ، پیشکش نگاهتان مریم خانوم
انگار بازم دیر اومدم
تبریک میگم سر در نو خانه تان را آقای جعفری نژاد
کاه گل های دیواراش هم بامن
سلام
ممنون رفیق ...
سلااام
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
به به چه سر در زیبایی...چه خوش سلیقه
مبارک باشه.آبی خیلی آرامش بخشه
این کاشی کاری زیبا کار کدوم استاده؟
سلام خانوووم
کاشی کاریش کار اوس ممد قلیه کاشی کاره ...
به به، چه هدر زیبایـی
میارکــــِ
سلامت باشی طودی جان
آقا مبارکه این هدر زیبا و این رنگ های شاد با یک دنیا آرامش . روزهایتان هر روز نو تر و زیباتر از دیروز.
ممنون از آرزوی زیبایتان
برای شما هم به همچنین
سلام علیکم و رحمة الله و برکـــــــاتـــــــه
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
به به برادر چه کردی با این کتیبه ی زیبا
مبارک باشه
من از بچگیم عاشق هنر تذهیب بودم
حدود یک ماهی میشه که کم کم دارم یادش میگیرم
واقعا هنر ظریف و دلنشینیه
(آیکن قاصدکی که کامنت های نامربوط به پست میزاره)
بابا هنرمنددددددد ...
پ چی شد سهم نذریه ما قاصدک ؟ بابا هویجوری دم در وایسادیم تا سهممون رو پیک خوش خبر بیاره هااااا
E,man asr baa kampiuter nazar gozashtam,alan umadam ba mobail javabesho bebinam,guya nazaram sabt nashod:(
K albate etefaqe jadidi nist,ama talkhe,
Heder ma'rekast:golllllllllllll
عاطی = تکنولوژی
عاطی = موبایل با کلاس
عاطی = مرفه بی درد
عاطی = موبایلت رو بده باهاش یه تک زنگ بزنیم
عاطی = معرکه خودتی