ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
" اونا رو به خاطر عشقشون به هم کشتن
تو تمام دنیا ، هر روز همین طورِ ... "
( جان کافی - The Green Mile )
* تو تمام دنیا ، هر روز ، از هزار و چهارصد و چند سال پیش تا هنووووز
چقدر دلم می خواد این فیلمو ببینم green man!!!
این فیلم توی هارد اکسترناله و شما هم کور خوندی اگه خیال کردی هارد اکسترنال عزیزتر از جونم رو می دم بهت
آره محمد...تمام دنیا هر روزش همینه...
تمام دنیاااا
تا هنوووز...و تا ابد هم همینطوره متاسفانه...
امیدوارم که نباشه ...
اسلام واقعی نه
اسلام واقعی ادم نمیکشه به جرم عشق
اسلام واقعی تهمت نمیزنه و پرخاش نمیکنه به اسم امر به معروف و نهی از منکر
اسلام واقعی این نیست..این ژولیده های بد دهن ریاکار از اسلام چیزی نمیدونن و فقط نامش را به طمع نان و منفعت به یدک میکشند..
و اسلام دست مالی شده ی این قوم اما خیلی چیزها ازش بر میاید..
از عاشق کشی تا نخبه کشی تا...
موافقم باهات . اما اسلام واقعی رو همون هزار و چهارصد و چند سال پیش از چنگ صاحباش در آوردن .
لایک به تبراژه و کامنتش
و سلام به جناب بلاگر عزیز
سلام پروین بانو جان
سلام
و تکرار میشود این سرخی این راه سیز ...
تا همیشه ...
دروغ چرا ؟! من نفهمیدم چی شد !
"اونها رو به خاطر عشقشون به هم کشتن "
"از هزار و چهارصد..."
باور کن از دیروز دارم فکر میکنم . و چقدر غبطه خوردم به شش نفر قبل از خودم که کامل موضوع را درک کردند ...
" عباس " رو به خاطر عشقش به " حسین " ، حسین رو به خاطر عشقش به " حقیقت " ... و " حقیقت " رو هم آدمایی کشتن که عاااااااشق قدرت و دنیا و مادیات بودن
تقصیر شما نیست دلی جان ، اینو اینطوری نوشتم که هر کسی برداشت خودش رو بکنه ... اون دو خط بالا هم صرفا برداشت خود من بود
سلام محمد ...
به خاطر عشقشون اونم از هزارا سال پیش ...
سلام بابک جان
به خاطر " عشق "
و از خیلی پیشتر از هزار و چهارصد و چند سال پیش...
و از خیلی بیشتر از هزار و چهارصد و چند سال پیش ...
فیلمی جاودانه و دیالوگی جاودانه تر از Michael Clarke فقید
متشکرم محمد جعفری نژاد عزیز
من از وب بابک اسحاقی به وبت راه یافتم و از آشناییت خوشحالم ولو به صورت مجازی...
من هم خوش وقتم و خوشحالم
Michael Clarke را هم دوست داشتم آنقدر که با شنیدن خبر مرگش روزم خراب شد
مرسی برای توضیحت .
الان فهمیدم منظورت رو و شرمنده که مجبور شدی حس جاری توی پستت رو به کلمه تبدیل کنی .
خواهش میشه دلی جان
تا بوده رسم دنیا چنین بوده.
باید عشقی باشه که عاشق، چنین از جان بگذرد.
در طول تاریخ کم نیستن این عاشقان .
کاش ما هم بتونیم چنین عشقی در دل بپرورانیم و برای معشوق خود جان دهیم!
کاش ...
اما جرات می خواهد سمیرا بانو جان
هارد اکسترنالت رو بذار زیر سرت بشه دو تا!!! من هارد اکسترنال از فراگ جماعت نمی گیرم! فیلماش هم حتما با صدای قور قور دوبله شده! یا زیرنویس برکه ای داره!![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
خلاصه که التماس هم کنی نمی گیرمممم
والا تا اونجایی که من اطلاع دارم چیزی رو که بذاری زیر سر دو تا نمیشه حالا تجربیات شما اگه غیر از این گواهی می ده الله اعلم ...
در ضمن فکر کن من بیام التماس تو رو بکنم ، اونم به خاطر این که هارد اکسترنالم رو قبول کنی ... حتی فکرشم خنده داره
و عشق هنوز کشته می دهد..
همیشه کشته می دهد ...
عاشقی کار سَری نیست که بر بالین است
تمامش همین بود مریم خانم انصاری
تو تمامش را گفتی ، تو بهتر گفتی ... ممنون
راه هایی ک رفته اند و راه هایی ک داریم می رویم .. انتخاب با ما نبوده هیچ وقت .. گاهی می ترسم اصلن ما یی وجود نداشته باشه ..
منم عین شما ، عین همه ... اصلا کی می تونه ادعا کنه که خودش راه باز کرده ، اصن می دونی رفیق ، خیلی وقته که دیگه کسی راه نمی سازه . خیلی وقته که نون تو " چاه " کندنه ، چاه هایی که واسه خیلیا نون داره اما قرار نیست هیچوقت به آب برسه ... می دونی رفیق ؟!
هزار تا لایک به کامنت تیراژه
مرسی که بهم گفتی اما از اون موقع دارم فکر میکنم من رو چه حسابی نذری رو نظری نوشتم؟
پیش میاد دیگه ... من خودم اینقدر از این شیرین کاری ها تو کامنت هام و نوشته هام هست
بعضی وقتا آدم فقط درگیره اینه که نوشته اش بتونه مقصودش رو برسونه همین باعث میشه به چیزای دیگه زیاد اهمیت نده
"اسلام واقعی رو همون هزار و چهارصد و چند سال پیش از چنگ صاحباش در آوردن . "
به نظرم صاحب اسلام واقعی قلب منه قلب شماست قلب میلیاردها انسانی که توی کره خاکی زندگی میکنه
اسلام واقعی توی قلب امام حسین بود که هیچ کس نتونست ازش بگیره حتی با اون همه بلایی که سرش آوردن
من میگم اسلام واقعی یه باشگاه نیست که توش قوانین خوب و اخلاقی برقرار باشه و ما بریم عضوش بشیم
نمیدونم چرا احساس کردم منظورتون از اسلام واقعی حکومت اسلامی یا جامعه اسلامی هست
زمان خود پیامبر وقتی خدا میگفت اگه کسی از شما می خواد با پیامبر نجوا و سخنی داشته باشه قبلش صدقه بده کسی جز حصرت علی اینکارو نکرد مگه زمان پیامبر منافق نبود مگه زمان پیامبر دزد نبود مگه زمان پیامبر دروغ و ریا و احتکارو هزار کوفت اخلاقی دیگه نبود ...
من برای اسلام قلبم چیکار کردم که الان بگم اسلام واقعی این هست اسلام واقعی این نیست
صاحب اسلام واقعی کیه جناب جعفری نژاد؟
باغبان عزیز
خواهر دوست داشتنی من
من برای اسلام قلبم خیلی کارا می کنم ، اما اسلام قرار نیست فقط تو قلب من بمونه ، فقط تو قلب تو بمونه ...
اسلام اگه قرار بود فقط توی قلبهامون بمونه که دیگه کربلایی نبود ، دیگه عاشورایی نبود ، دیگه حسین قیام نمی کرد ... اسلام اگه قرار بود توی قلب مومن بمونه که دیگه بلال " روی پشت بام " اذان نمی گفت ...
باغبان عزیز
بعد 1400 سال چه قدر از اسلام واقعی رو به دست ما رسوندن ؟ من که علی و فاطمه و حسن و حسین رو ندیدم باید اسلام واقعی رو از دست کی بگیرم ؟!! از دست یکی از اونایی که روزی 45 دقیقه از وقت اداری رو پای سجاده می شینه اونوقت همین چند روز پیش به خاطر این که راضی نشدم بهش اجازه بدم 1000 صفحه پرینت شخصی رو با پرینتر اداره پرینت بگیره بهم گفت : " حالت رو می گیرم بچه خوشگل ؟! "
من رو بی خیال ، خودت رو بذار جای کسی که تازه امروز می خواد مسلمون شه ، از حسین و علی شنیده و عاشقشون شده حالا می خواد اونا رو درک کنه ، می خواد تو دنیای امروز حسشون کنه ، کدوم ما می تونه ادعا کنه یه قدم ، فقط یه قدم نا قابل تو راه حسین و علی برداشته ... منظورم قدم برداشتن مثل خود خودشونه ، نه هر قدم برداشتنی
صاحب اسلام واقعی کسیه که بتونه ادعا کنه محمد رو به احمد بودنش شناخت و سر جلوی احدی غیر از خدا خم نکنه ، کسی که بتونه ادعا کنه علی رو به عدالتش شناخت و چنگ وسط بیت المال نندازه ، کسی که بتونه ادعا کنه حسن رو قناعتش شناخت و حرص دنیا کورش نکنه ، کسی که بتونه ادعا کنه حسین رو به مظلومیتش شناخت و ظلم نکنه و پشت مظلوم وایسه ... صاحب اسلام اینان باغبان عزیز ... بقیه همش ادا و اطوار
صاحب اسلام واقعی من نیستم " باغبان لاله عباسی "
عشق بازیه فکره.
خیال دل انگیزی که وسوسه کننده و مهربانه.
اما در واقع عشق رنج میاره و تو قلبت رو جایی کنارت تا آخر عمر مراقبت می کنی و این سخته... خیلی سخت.
می دونی خوندن بعضی کامنتا به آدم جون می ده ... این یکی از اونا بود
ممنون الهام
به یاد ندارم از کدامین وبلاگ به وبلاگ شما رسیدم
اما انچه به یاد دارم این است که مدتهاست خواننده خاوشتان هستم..حتی مطالب وبلاگ قبلی شما را هم اکثرشو خوانده ام..امروز بران شدم کامنتی به رسم یاد بود .. وبه رسم احترام در این مکان بنویسم...
.. مخصوصا که مدتی در شهر ما میهمان هم بودید ..منظورم اصفهان ست.. قلمتون زیبا روان وبلیغ ست
براتون ارزوی موفقیت وبهروزی دارم... شاد باشید
سلام دوست عزیز
نمک گیر شهرتان بودم حالا نمک گیر لطفتان هم شده ام
مایه ی افتخار است داشتن دوستانی مثل دوستان اینجا ، مثل شما
شادم
سلام.
راستش اصن روم نمیشه نظر بذارم...
به هر حال نقل قول به جایی بود.
سخنی زیباست و فیلمی زیباتر که من خیــــــــــلی دوسش دارم.
سلام
اصلا معلومه کجایی شما ؟! البته که درس و مدرسه فراغت آنچنانی براتون نمی ذاره اما باور کن حیفه که نمی نویسی دختر جان ، خیلی حیفه
خوشحالم کردی خورشید جان . سلام ما را به ابوی گرامتان هم برسانید
چقدر این فیلمو دوس داشتم ... و این دیالوگ از زبان کافی ... حتی لحنش هنوز تو ذهنمه و چهره کافی ... چه صدای آرامشبخشو و مهربونی برای شخصیت کافی تو نسخه وبله شده ش انتخاب کرده بودند ... فوق العاده بود...
و ارتباط ظریف و در عین حال عمیقش با موضوعی که در پایان متن کوتاه و سرشار از معنی این پستتون بهش اشاره کردید جناب جعفری نژاد ...
سلام گیل دختر
ممنون از لطف شما
من هم عاشق لحن خسته و در عین حال آرامشبخشش بودم
باز هم ممنون
سلام جناب جعفری نژاد
حالتون خوبه؟نیستید؟اوضاع ok؟
چشمم خشک شد به این صفحه و به روز نشد
خشکی چشم هم برای چشمان عمل کرده ام خوب نیست!!!
پس لطفا زودتر تشریف بیارین
از خدا و خودم که پنهان نیست از شما چه پنهان ، دارم کندن از اینجا را تمرین می کنم ...
چراااا؟؟؟؟؟؟![](http://www.blogsky.com/images/smileys/014.gif)
کندن چرا؟رفتن چرا؟
سلام رفیق
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
به گواهی تاریخ همه ی آدم هایی که دنبال گنج می گشته اند روزی ناگزیر شده اند به کندن از جایی و کندن ِ جایی ... از کاپیتان لینچ و جویی سرخپوسته گرفته تا خدا بیامرز جک کوپر و اون رفیق یه چشمش ...
نمی دانم گنج من کجاست ، هست یا نه ... اما ناگزیرم از " کندن "
کندن از اینجا؟
چرا کندن؟
میتونی زمانهای بودنت را کم کنی
اما نبودن چرا؟
سلام تیراژه جان
مشکلم با زمان بودنم نیست ... زمان تنها چیزیست که هیچگاه کسرش نداشته ام ، دغدغه اش را هم
مشکلم با چگونه بودن است . مدت هاست . به حکم " جوینده یابنده است " بالاخره راه حلش را یافتم ... بهترین راه " نبودن " است . موقت یا دائمش را خودم هم نمی دانم
مسیرتون سبز
هرجایی که بودنتون نمود داره
در پناه حق باشید
از خدا پنهان نیست
از شما چه پنهان
راستش اولین روزی که وبلاگ زدم دقیقا همین را نوشتم:
من امده ام ..برای چی و کی اش را نمیدانم..فعلا فقط امده ام..
و هنوز هم در گیرم ..نزدیک دوسال میگذرد..خیلی از ادمهای اینجا برایم دیگر مجازی نیستند..پست هایم را لینک داده اند...خیلی ها لینکم کرده اند..خیلی چیزها رخ داده
و من هنوز درگیرم که واقعا اینجا کجاست..چی باید نوشت..برای کی...که چی بشه..و این سوال را محال است که اول هر پست نوشتن و اخر هر کامنت خواندن مرور نکنم..اما هستم..سعی کردم که خوب باشم در هر حال..
میدونی رفیق..گاهی نباید خیلی به این سوال ها محل داد..حمید چند ضلعی هم یک پست نوشته بود در همین مورد که این وقتی که صرف اینجا میکنیم میشود صرف کتاب خواندن شود و یا هر کار دیگر
من میگویم چرا باید بیاییم کنکاش کنیم؟
چرا فکر کنیم اینجا بودن یعنی وقت تلف کردن که برایش جایگزین مفید تری پیدا کنیم؟
و ایا قبل از وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی خیلی اوقات فراغت پر و پیمانی داشتیم؟
نمیدونم این کامنتم بی ربطه یا با ربط..اما حرفی بود که حس کردم باید بگویم..
امیدوارم شاد باشی....چه اینجا باشی و چه نباشی در هر حال رفاقتمان سر جایش است و یادت همیشه با ما.
سلام تیراژه جان
مساله اصلا اتلاف وقت نیست . با خرسندی کامل اعلام می کنم تمام این چند شب رو که اینجا نبودم نه یک پاراگراف کتاب خوندم ، نه یه شعر خوندم خلاصه این که کلهم دو زار هم نیومد روی هیکلم ... تمام این شب ها یا پای تلویزیون دراز کشیده بودم یا به لطف شکستن موقت قانون تحریم استعمال دخانیات ، چس دود می کردم .
مشکل این است که سال ها پیش با خودم عهد کردم اگر در هر کاری بهترین نیستم ( که نبوده ام ) حداقل آن کار را به بهترین شکلی که می توانم انجام بدهم ... تا به امروز با تمام لطفی که از طرف شما و سایر دوستانم می دیدم عالم بودم به این حقیقت که نه نویسنده ام و نه حتی بلاگر قابلی هستم اما دلم خوش بود که تمام زورم را برای بهتر شدن ، برای درخور شدن می زنم ... حال اما مدتیست که نه می توانم و نه انگیزه ی تمرکز کردن بر روی نوشته هایم را دارم . اعتراف می کنم نوشته های اخیرم را پاره ای خزعبلات می دانم صرفا جهت خالی نبودن عریضه و ادامه ی این سعی باطل را جز دست و پا زدن بی مورد نمی دانم . اگر روزی یقین کردم که می توان آنطور که دلم می خواهد " باشم " با افتخار باز می گردم
باور بفرمایید شما هم دوست عزیز و با ارزش من بودید و خواهید ماند ( مثل خیلی های دیگر )
چقدر این فیلم رو دوس داشدم. وختی خبر مرگ Michael Clarke رو تو وب عیسی خوندم یه چند مین بعدش نشستم باز فیلم رو دیدم. برای چندمین بار. همانند خسته ها
. ویژگی بنیادی دولت، از همان آغاز، تاکید بر تمرکز سیاسی و تلاش برای ایجاد اقتدار دولت مرکزی بود... پوشش اندیشهای این تمرکزگرایی تشیع بود... این تمرکزگرایی سبب نشد که دولت رسیدگی به جنبههای گوناگون زندگی اجتماعی را بخشی از وظایف خود بداند و گرچه دولت برای بهبود و آسانتر شدن زندگی تلاشهایی صورت میداد، این امر نه به عنوان وظیفهی اصلی و کارکرد مهم دولت، بلکه بخشی از سیاست آن در جهت استقرار قدرت سیاسی بود... آنچه بیش از هر چیزی جنبههای گوناگون حیات اجتماعی را فعال میکرد، تکاپوهای درونی خود جامعه بود، نه دولت.
آنچه خواندید، تاریخ ایران امروز نیست که آیندگان خواهند نوشت. اینها تکههایی بود از کتاب «ساختار نهاد و اندیشهی دینی در ایران عصر صفوی»، نوشتهی منصور صفتگل، صفحههای ۳۱۶ و ۳۱۷، با کمی تلخیص
..................................................
پستی بود بسیـار زیـبا و درخور اندیشه از وبلاگ فیل تر شده ی کدئــیــن.
خواستم برات نوشته باشم. امیدوارم خوشت اومده باشه محمدحسین جان.
راستی میشه ازت خواهش کنم وبلاگ جدید من رو لینـک کنی. البـته اگه خوشت اومده ازش.
مرسی.
میثاق عزیز
سلام
به روی چشم ، لینکت خواهم کرد . هر چند دیر رسیدید و از این خانه بوی الرحمن می آید :)