ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
به لب هایتان بوسیدن را بیاموزید حالا که لبخند را نمی دانند ، حالا که اینچنین سرد و ناشیانه پوزخند می زنند ...
به چشمانتان بیاموزید که " یار " باشند ، گوش کنید ، کمر انسانیت است که زیر " بار " نگاه هایمان می شکند .
به دل هایتان " وسعت " ، به دست هایتان " دوستی " ، به کودکانتان " عشق " را بیاموزید
به قدم هایتان بیاموزید که آدمیزاد رفتنیست ، بگویید آدمیت را بپیمایند ...
می دانی رفیق ؛
ما آدم ها سال هاست که هم را نفهمیده ایم . تمام " بودنمان " به کلنجار رفتن های احمقانه می گذرد تا روزی که در تنهایی و انزوا " تمام " می شویم !
پی نوشت : یک زمانی برای خودش شعر بود ، از روزهای خیلی قبل که ته و توی ذهنم ماسیده . حس و حال شعر گفتن ندارم ( باز هم از خیلی قبل ) ، از شور و شوق آن روزها و آشفتگی این روزها همین نثر تکه و پاره مانده است و مقادیری حسرت که گاهی سراغی از هم می گیریم ...
پی نوشت : عنوان بر گرفته از ترانه ی هنرمند گرام آقای " فریبرز لاچینی " عزیز است .
مثل گندم به زمین...
مثل شوره زار به آب...
ما به هم محتاجیم ...
میدونی اگه همه اینارو یاد میگرفتن دنیا انقدرام جای بدی نبود...هوووم؟؟
حسرت...نذار حسرت بیاد دورو برت رفیق...بزن تو سرش بره..
سرتق تر از این حرفاست ... لامصصصصصب
میدونم...میشناسمش خوب...
راهشو پیدا کن...با این دل صافت پیدا کردن راهش سخت نیست...
سعی می کنم رفیق جان ، خیلی وقته ، باز هممممم
فریبرز لاچینی را بسیار دوست داریم
دوست داشتن های دنیا خیلی هایشان متقابل است ، خیلی هایشان در امتداد هم ، خیلی هایشان هم مثل نور خورشید یک طرفه و بدون چشمداشت
سلامم محمد عزیز
نفهمیدن هم و کلنجارهای بی پایان..بی معنی و بی سرانجام که انرژی و توان مفید آدما رو از بین میبره و خودش میشه سر منشا خیلی چیزای بی معنی و دلسرد کننده دیگه..
...
پاسخت به گلی گل برگ رو خیلی دوست داشتم..
اینم یه نوع دوست داشتنه...لابلای دوست داشتن های بی پایان دنیا وقتی بفهمیمشون..
سلام بانو
موافقم با این که همه ی این دور بودن ها آدمو دلسرد می کنه
از روی صفحات دلت را همیشه دوست داشته ام داداش
ممنونم
خدا رو شکر که دوست داری مریم جان
ممنون از شما
مثل یهماهی به اب....مثل آدم به حوا
ما به هم محتاجیم ...
اینکه ما هیچ وقت قدر کنار هم بودنمان را ندانسته ایم معضل بزرگی است که روز به روز هم بزرگتر می شود اما آقای جعفری نژاد آدم ها همیشه تنها هستند حتی همون لحظه که در جمع هستند و تنهایی آدمی واقعیت تلخیه.
به نظرم این تنهایی رو هیچ آدمی نمیتونه پر کنه حتی عزیزترین آدم زندگی هر شخص
اما فکر میکنم که میشه با نزدیک شدن به همدیگه کمی به تنهایی واقعی پشت کرد یا لحظاتی فراموشش کرد و به این دلیله که ما به هم محتاجیم
نمی دونم ، واقعا نمی دونم شاید هم حق با شما باشه پگاه جان
یه حقیقت دائمی که بدبختانه هیچوقت بهش خو نمی کنیم
باباااااااااااااااااا شااااااااااااااااعر
بابا عروووووووووووووووووووووووووس
یک زمانی برای خودش شعر بوده...چی شده که الان نثر تکه و پاره این جاس...
خوش باشی رفیق...
دیشب حال و حوصله ی گشتن تو نوشته های قدیمی رو نداشتم ، هر چی ازش یادم بود نوشتم ... شد یه نثر تیکه پاره
درد دارد یاد لبهایی که لبخند نمی داند
آنقدر تکراری شده اند که نیازی به یادآوری شان نیست ، پیش چشم هستند و دم دست
چه خوب گفتین! تمام "بودنمان" با کلنجار رفتن های بیهوده می گذره... :(
بله بدبختانه ...
بابا طاهر رو یادته؟![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
میخوام اسمتو بذارم باباشاعر
جان من با این یکی موافقت کن دیگه اسم از این قشتگتر گیرت نمیادها
حالا از ما گفتن
بابا شاعر خوبه ، اما به من نمیاد
تو که تا حالا هر چی دلت خواسته به من گفتی چیه هر چی به مراسم نزدیک تر میشی مبادی آداب تر میشی هان ؟!! می ترسی نفرینت کنم مژه هات پر پر شه آره ؟!!
به قدم هایتان بیاموزید که آدمیزاد رفتنیست ، بگویید آدمیت را بپیمایند ...
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
پیمودن آدمیت تا رسیدن به کمال...
کمال سر بنده را بخورد
پیمودن آدمیت تا رسیدن به " هم "
از روی صفحات دلم ..
خیلی قشنگه، مرسی ممدقلی :)
سلام سپیده جان
نا قابله رفیق
راستی گلی هم همین طرفاست ... صلح کرده با اشقیاء ، برامون کامنت می ذاره
سلام.
خنده دار بود پستم . نه!؟!
من ک حسابی خندیدم بعد خنده هامو با دستمال پاک کردم.
بخند !
یادتونه جلوی هتل سفیر چه جمعیتی بود؟ یادتونه عالی قاپو و میدون امام...!!!
زندگیه دیگه...
آره حقوق اشرفی اصفهانی آوردم. زیادم دلم خونه. حالمم گرفته س. ینی رو ب اغماء
موفق باشی.
جای خواهرت سبز...
ببخشید.ک پستاتو میخونم و کامنت نمیذارم.
پستت خنده دار نبود ، گریه دار هم نبود . زندگی بود ، یه برش کوچک و گریز ناپذیر از زندگی
یادمه :)
ممنون رفیق
خیلی خوب گفتی.کاشکی میشد پرینت بگیرم برم بدم به مسئول اموزش کل:
می دانی رفیق ؛
ما آدم ها سال هاست که هم را نفهمیده ایم . تمام " بودنمان " به کلنجار رفتن های احمقانه می گذرد تا روزی که در تنهایی و انزوا " تمام " می شویم !
ممنون جزیره جان
اصلا تقصیر منه که برات اسم قشنگ انتخاب میکنم
حداقل یه طوری برخورد کن اسمی که برات میذارم تو ذوق نزنه با توجه به رفتارت
همچین میگه اسم قشنگ انگار قراره برای مجتمع تجاریش اسم بذاره
برو بچه جون ، برو دم در خونه ی خودتون بازی کن
سلام محمد
به جای اینکه اینها رو یاد بگیرم ... فقط به چشمهامون یاد دادیم نببینم ... به گوش هامون یاد ددادیم نشنویم... صداها همه مزاحمن... آدما هم هم ترسناکن ... فقط یاد گرفتیم بگرزیرم از هم دیگه گفتن دوستت دارم ها داره میشه نوستالوژی... چه دنیایی ساختیم واسه خودمون
پ ن : میدونی چند روز پیش احسان 5 ساله چی بهم می گفت ؛ می گفت من میدونم خدا ما ها رو خیلی دوست داره ... ما رو دوست داره که واسمون از این قلبای کوچیک کوچیک فرستاده که هم دیگه رو دوست داشته باشیم.. اگه مارو دوست نداشت واسمون از این اسپکا (به ورق اشاره می کرد) واسمون می فرستاد یه تیر هم توش...
همش دارم به تعریف این بچه از دوست داشتن فکر می کنم...
سلام
دنیای بچه ها نابه و بکر ، اگه آدما بزرگا توش زیاد فضولی نکنن
آقا ما این بوسیدن رو که آموختیم بعدش لامصب هی میخواد تمرین کنه !
تمرین و ممارست در هر امری توصیه شده اکیدددددن![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
البته خب افراط هم به اندازه ی تفریط زیان باره ، در ضمن جانب احتیاط را رعایت فرموده و مراقب تبخال و آفت و سایر عوارض جانبی هم باشید
خوبیش اینه "آشفتگی های این روزها" هم مثل "شوروشوق آن روزها" ابدی نیست!
دقیقن ...
گلی ـه دیگه :)
من الان یاد آگوستین افتادم، اون پسر چیکار میکنه؟ احوالش چطوریاست؟
گلی گله ، یه دونست ...
آگوستین را بی خبرم ، دلم براش تنگ شده اما فکر می کنم خودش اینطوری راحت تره ، یعنی امیدوارم که راحت تر باشه
همین که از تو در تو های خاک گرفته ی ذهن متولد شود...شعر می شود... حتی تکه شده و فراموش شده.
زیبا بود. به زیبایی حسی که در گذشته های دور آمد و امروز می رود.
ممنون الهام جان
زیبا خوانش شماست از این نثر تکه و پاره
دیروز به این فکر می کردم که لبی که لبخندزدن رو نمی دونه دردآوره. امروز هم فکر می کنم دردآوره اما دردناک تر اینه که لبحند زدن رو یاد نگیره. اصلا چطور میشه به لبی که لبخند زدن بلد نیست بوسیدن رو یاد داد؟
میشه بهار
بوسیدن رو که یاد بگیره یاد گرفتن خندیدن آسون میشه ، اصن بوسیدن رو که یاد بگیری لبات همیشه می خنده ، همیشه بعد هر بوسه
میخوانمش![](http://www.blogsky.com/images/smileys/006.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
یک بار دو بار سه بار ......
حرفی به ذهنم نمی رسد...
ذهنم خالیست....
راستی پاییزت مبارک
به قول حافظ شیراز:
گل اگر رفت گو به شادی رو/باده ی ناب چون گلاب بیار
ممنون از شعر
این پست با آهنگ .بلاگ چپ دست!بسیاااااااااااااار زیبا شد!
چیزی ندارم بگم!
:گل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل
شما نگفته عزیزی رفیق
چقدر قشنگ بود از مدرسه که اومدم اول وب شما رو باز کردم. خوندن این شعر حس خیلی خوبی بهم داد حالمو خیلی خوب کرد.
دوست دارم بازم بخونمش.
پس شدیم یک - یک مساوی
می ریم به وقت اضافی ، شایدم ضیافت پنالتی ها
سالهاست که آسمان دلم ابریست
سالهاست که برمدارم هیچ رابطه ی اصیلی نمیچرخد
آسمان چشمانم سهمی ازحادثه خیزی نبرده اندونگاهم هیچ ابری را آبستن نمیشودتازیربارانش دو دست به هم آغوشی بیاندیشند...
زیبا بود ... زیاد
به نظرم برای معرفی یه اثر و برای رعایت حقوق صاحبان اثر باید اسم همه ی صاحبان اثر رو ذکر کرد.نه فقط یک نفر.چون این کار موندگار کار دست یک نفر نیست(منظورم تیتر پست هستش).مرسی از تو.
مهیار جان منظورت برام مفهوم نیست ...
بعید می دونم تو سرائیدن این ترانه کسی به فریبرز لاچینی عزیز کمک کرده باشه ... ( شایدم کمک کرده و من بی خبرم ، اگه اینطوره بفرمائید )
اما اگه منظورت اجرای این ترانه است باید عرض کنم به نظر حقیر زیبایی این ترانه یک چیز است و زیبایی آن اجرا یک چیز دیگر . هر چند اکثر ما این ترانه را با اجرای گوگوش به یاد داریم اما بنده بر این عقیده ام که یک ترانه ی زیبا هیچگاه نباید تحت سیطره ی یک اجرای خوب ( یا بد ) قرار گیرد . یک ترانه ی خوب یک ترانه ی خوب است حتی اگر به بدترین شکل ممکن اجرا شود . قائل به عدم تاثیر پذیری شاخه های هنر از هم نیستم اما اعتقاد دارم که باید هنر را به هویت شناخت نه به همیت . از آن جایی که در این متن صرفا متن صریح آن ترانه مد نظرم بود نامی از دست اندرکاران اجرای آن نبردم رفیق
متاسفانه بسیارند ترانه هایی که مردم ما حتی نامی از سراینده ی آن نمی دانند و آن ترانه را به نام هنرمندی که آن را خوانده یا دکلمه کرده می شناسند ( که باز هم به نظر بنده ، این اشتباه است و جفا به سراینده )
به روی چشم .. می آموزیم که آدم آه و دم است ... می آموزیم مهربانی را ، رفاقت را ، محبت را ...
چشمتون بی بلا
شما که خودتون استادید بانو
دوست داشتیم این پستتان را.
خوشحالم
به روی چشم قربان![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
(اینجا آیکون دعا نداره؟؟)
من امروز (یعنی این ۳روز) سعی کردم به دانش اموزانم چند چیز را یاد بدهم و آن هم نشستن سرجای خود...میخ نداشتن صندلیها...داد نکشیدن و سالم بودن گوش بنده حین صحبت آنها...به نوبت و با اجازه حرف زدن بود
ای کاش تا روز شنبه این موارد را یاد بگیرند تا بتونم درسهای زندگی هم در آینده بهشون بدم
چشمتان بی بلا
من آخرش یه روز میام سر کلاست می شینم ، فقط یه روز
فقط اینکه قشنگ بود خیلی، همین
ممنون طودی جان
چه خوب گفتند و گفتید
که روزی تمام میشویم
درتنهایی ِ مطلق.... و
دگر،نیـــست کلنجاری
حاصل ِ بودنهایمان....
یاحق...
ممنون بانو
دلنوشته هایت بسی دل نشین است رفیق...
هوای دلت را داشته باش...
چشم
ممنون رفیق
ما آدم ها سال هاست که هم را نفهمیده ایم . تمام " بودنمان " به کلنجار رفتن های احمقانه می گذرد تا روزی که در تنهایی و انزوا " تمام " می شویم !
اینو دوس داشتم..........عکس تکوینت هم باحاله از آدم تا میمون.دین که موافق نظر داروین نیس به گمانم
ب مام سربزن
سلام
مثل اینکه شما نیز...
خوشحالم که هنوز کسانی هستند که به دوست داشتن آدمها فکر میکنند.