توی واگن ایستاده ام و محو تماشای معاشقه ی پسرک با بستنی نارنجی رنگ توی دستش شده ام . پسرک آن چنان با ولع گاز می زند تو گویی پیش از این هیچ گاه فرصت کام جویی از این سرد هوس انگیز را نداشته . نا خواسته خنده ام می گیرد ، جوانی از روی یکی از صندلی ها بر می خیزد و به سمت درب خروج واگن می رود ، پیرمرد که متوجه نگاه هایم به پسرک شده با اشاره ی توامان سر و دست دعوتم می کند به نشستن روی صندلی مجاورش که خالی شده ، پسرک " آقا " صدایش می کند ، ظاهرش هم نشان می دهد از آن قدیمی های سمج است که از کار افتادن کارخانه ی تولید انسانشان را تا دم آخر ننگ می دانند .
می نشینم ، دستش را داخل کیسه ی خریدهایش می کند ، یک مشت نقل بیرون می آورد ، تعارف می کند و با پوزخند می گوید : " بهت نمیاد روزه باشی "
می خندم و جواب می دهم : " هستم حاجی ، روزه که اومدنی نیست ، میره ! بدجورم میره "
نقل ها را حب می کند و زیر لب چیزی می گوید بعد رو به من ادامه می دهد : " والا ما که 12 ماه سال روزه ایم ، کشاورزی می کنم ، تو ورامین ، شکر خدا بد نیست اما با 8 تا بچه جواب نمیده "
دلم می خواهد چیزی بگویم ، مراعات میکنم ، انگار از چشمانم چیزی خوانده باشد می گوید : " 8 تا زیاده نه ؟! "
می گویم : " بالاخره شاید اون موقع یه چیزایی فرق می کرده با الان "
دستانش را نشانم می دهد ، پینه بسته با انگشتانی که درد را می توان از روی پوست چاک خورده شان حس کرد . آهی می کشد : " اما پدرم در اومده تا از آب و گل در اومدنا " و دستش را روی سر پسرک می کشد که آخرین قطرات معشوقه ی ذوب شده اش را با زبان از کف دستشانش می زداید ...
با روناک جلوی تلویزیون نشسته ایم ، اخبار کنکور را اعلام می کنند و این که امسال تمام داوطلبان مجاز به انتخاب رشته شده اند . روناک می گوید : " بالاخره بچه های مردم می تونن یه نفس راحتی بکشن ، حداقل جمعیت کنکوری ها کم شده "
خانم وزیر بهداشت سیمرغ وار گویی پََرش را به آتش دان انداخته باشند روی صفحه ظاهر می شود و فریاد وا اسفا سر می دهد من باب کاهش جمعیت جوان و رشد منفی جمعیت کار ( غافل از رشد مثبت جمعیت بی کار ) بعد هم فرمایشاتشان متصل می گردد به گزارشی که آقای " باشگاه خبرنگاران جوان " از زوج غیور ... زبانمان تهیه فرموده اند که با رشادت خبر از عزم جزمشان جهت تولید بیش از 4 فرزند می دهند و کلی دلیل و آیه ی به قول خودشان معتبر برای این تصمیم حیرت آورشان می آورند
نمی دانم چرا یاد صحنه ی بستنی خوردن پسرک و دست های فرسوده ی پیر مرد افتادم .
پی نوشت : روز خبرنگار مبارک ، مخصوصا به این
آبجی خانوم گل مان
درود
تقریبا همچین اتفاقی چند روز پیشم
برای من افتاد
فقط پیرمرد قصه ما یکم بچه پولدار تر بود :)
منم نمیدانم چی شد وقتی سیمرغ را دیدم
یاد پیرمرد افتادم
....
خوشحال میشم توو وبم ببینمتون
بدرود
درود بر شما
می رسیم خدمتتان قربان
سلام
یه کامنت نوشتم!متاسفانه ارور داد:دی!
حالا یادم نمیاد چی بوود!:))
و از این حالت بی زارم!!!هموونقدی که از سران مملکت!:دی
هموونقدری که از دیدن چنین پدرایی!!!دلم آتیش می گیره!!
ایشالا که این یکی سند!بشه!
با تشکر:دی
:گل
سند شد آبجی خانوم ، خیالت راحت
ممنون از شما
واقعا چرا اینا یه مدتیه بدجور افتادن رو دور اینکه آره بچه زیادش خوبه و به به و چه چه و گل و سنبل و این حرفا!!!
یه مدتیه خیلی زیاد شده این حرفا! چی فک کردن پیش خودشون واقعا؟!
آخه 45 هزار تومن یارانه ی ماهیانه رو دستشون باد کرده می خوان نون خور اضافه تولید کنن این 45 هزار تومنا رو تخس کنن بینشون همچی آدم مرفه زرپ و زرپ زیاد بشه
خب البته این زیاد به حرف خانوم وزیر ربط نداره . بیشتر آدم های این دوره و زمونه میدونند که اگه هوسه یه دفعه بسه ! اونهایی هم که دلشون بچه زیاد بخواد یا سواد کم بچه دار شدن نداشته باشند یا اعتقادشون ایجاب کنه که بچه زیاد بیارند به حرف من و شما و وزیر کاری ندارند.
تنها چیزی که این وسط ممکنه مشکل ساز باشه کمبود یا گرون شدن یا قاچاق شدن بادکنک های protection هستش و سایر مخلفات !
سلام بانو
اونایی که منطق شنیدن حرف حساب و سواد شنیدنش رو ندارن بعید می دونم از Protection و بادکنکش چیزی سر در بیارن ، شایدم استعمالش رو حروم می دونن ، شایدم همونایی هستن که بادکنک های protection رو از شیر دستشویی پر از آب می کنن و می کوبن تو سر و کله ی هم دیگه و عـــــــــــــــــــشق می کنن
سلام محمدجان
من عاشق خونواده های پرجمعیتم
از اونا که وقتی میخوای صبح زود یا دم ظهری یا دم شام می شینی آمارشونو میگیری که همه حاضر هستن یانه؟
وای چ شود
ولی از این طرف هم به قول خودت جمعیت بیکار رو به افزایشه... هیچکس هم نیست تا درک کنه و بفهمه که توو سختیی و بدبختی دست و پا و می زنیم
البته بیشتر جوونا و بیشتر تر قشر بیکار جامعه مدنظره
امشب شب قدره ممدی.. یادت نره برای آجی کوچولوت دعا کنی
سلام
محتاجیم به دعا آبجی خانم
من واقعا موندم تو این دوره ای که مردم زیر بار مسئولیت حتی یه بچه کمرشون خم میشه، چطور واقعا جرات میکنن راجع به دوتا و سه تا و ... حرف بزنن
از اونجایی که من معروفم به مخالف بچه داشتن، برام عجیبه وقتی خانواده های جوونی رو میبینم که دو یا سه تا بچه دارن حالا کاری به مملکت و سیاست و ... ندارم، تجعب میکنم چطور میتونن بچه هایی به دنیا بیارن که از کمترین حقوقشون محرومن و تازه مجبور میشن همون حداقل رو با همدیگه تقسیم کنن
دقیقا همینه که گفتی ، تقسیم کردن هیچ بین کلی آدم
طبیعیه... آدم ناخودآگاه یاد چنین صحنه هایی می افته!!
بله ، بدبختانه
از اون سیاست هایی که هیچ وقت فک نکنم بتونم هضمش کنم
البته سیاست که چه عرض کنم ، فکر کنم حماقت برازنده تر باشه برای برخی طرح ها
کلا" همه چیز اینجا مونگولانه ست!!
واقعا اینجور موقع ها چی میشه گفت؟؟
۸تا؟؟
این جور موقع ها آدم اگه بخواهد هم نمی تواند چیزی بگوید
سلام
ترجیحن در مورد دُر فِشانی های خانم وزیر سکوت می کنم. ولی...
با اینکه به طور کلی با بجه دار شدن توی این مملکت با این اوضاع و احوال مخالفم. اما داشتن یک بچه رو به هیچ وجه قبول ندارم.
اگر قرار شد بچه ای باشه حالا دیگه باید خیلی از مسائل رو در آینده ی بچه در نظر گرفت.
به نظرم یا هیچی یا دو تا.
اتفاقا یه شعار معروف هم در این زمینه هست که اشاره داره به 6 تای 52 و استقلالی های عزیز که شاعر می فرماید :
" نه یکی ، نه دو تا ، می خوره شیش تا شیش تا "
( آیکن " بی نمک خودتی " )
سلام ... من خودم کم سن تر که بودم خیلی دوس داشتم که خانواده مون شلوغ تر بود ..الانم گاهی وقتی تنهایی رو میکنم هوس میکنم که کاش یه چند تایی دیگه بودیم تا همیشه تو خونه صدای خنده هامون بلند بود ..اما خب این یه ور قضیه ست ... طرف دیگرش مشکلات فروانیه که وجد دار ..مشکلات مالی ... بیکاری و چیزای دیگه ..این ماجرای کنکورم فقط همینجوری حرفه ...ظرفیت رشته های روزانه وشبانه رو کهز یاد نکردن ...فقط تا تونستن دفترچه انتخاب رشته رو پر کردن از رشته های پیام نور ... نمیخوام بگم پیام نور بده ها ... اما خب خیلی ها هستن که خیلی تلاش میکنن و دوس دارن روزانه بخونن و واقعا حقشونم هست اما خب به خاطر این ظرفیت کم رشته های روزانه و حتی شبانه که فرقش با روزانه فقط شهریه شه به خاطر تفوت چند تا سوال نمیتونن قبول شن ...
متاسفانه کنکور تبدیل به مصیبتی چهل پاره شده که وصله و پینه کردنش دردی را درمان نخواهد کرد
بچه دار شدن جز اینکه خودخواهی باشه حماقت هم هست.
وقتی حرفهایی مثل سخنان بی مغز خانوم رو می شنوم عقم می گیره
من همون لحظه یهو یاد دکتر مرندی افتادم و این که چقدر زور می زد واسه شعار معروف " فرزند کمتر ، زندگی بهتر "
جریان سیمرغ رو متوجه نشدم....
ولی....
نمیدونم چرا هرکسی...با هر وضعی وقتی میره اون بالا...یادش میره این پایین بین مردم چه خبره؟؟؟
الان زوج های جوون و خانواده های 2نفره که هردو کارمیکنند ...گاهی 2شیفت و 3شیفت ومسافرکشی و... از پس مخارج زندگی بر نمیان...خیلی از کسانی که میشناسم به خاطر وضع مالی میترسن بچه دار بشن....دیگه چه برسه به4تا!!!
هرچند معتقدم خدا روزی رسون همه است...ولی خوب مسئولان نگاهی به وضع اقتصادی مردم بندازن بد نیست!
سلام خانوم
من هم به رزاق بودن خداوند شدیدن معتقدم اما بدبختانه زیاد می بینم آدم هایی که به نان شب هم محتاجند ، حتی با دو فرزند
نمی دانم چرا یاد صحنه ی بستنی خوردن پسرک و دست های فرسوده ی پیر مرد افتادم ....


چطور نمیدونی برادره من. اتفاقن اولین چیزی که به ذهنم رسید موقع خوندن اوایل پستت همین فرماشت مسئول محترم بود.
والا با این راه کاراشون.
والا به قرعاااان
اما نمیتونین منو خام کنین نخام عمه بشم ها. عاقا ما دلمون بچه برادر میخاد. اسمشم میزاریم "ممدقلی کوچک" اگه هم دختر بود میزاریم فرشته

سلام روناکی جون. عاقا اینجا ایکنه بوس و اینا نداره. یکم ادم دستش تنگه به لحاظ ابراز احساسات وارده
تو مگه احساساتم سرت میشه بچه ؟!
فرشته رو دوست دارم ، خوبه مریمی اما حالا حالا ها اسمو بذار تو آب نمک
هر آنکس که دندان دهد نان دهد
این شعار زمان جوونی های اون پیرمرد بود
چه قدر خوب همه ی حرفمو زدی آبجی خانوم
زمان ما کنکور بود داوطلبین فشرده
حالا که سر و ته قیف یکی شده
میخوان دوباره بر عکسش کنند
اگر امکاناتی هست
این جمعیت بیکار را سر و سامان بدهند
میدانم دارم تکرار مکررات میکنم
زیر لب با خود غرولند میکنم از نابسامانی این دیر خراب..
جناب جعفری نژاد سلام..کاش میشد همین پست را نامه کرد و داد که کسی در همین تی وی ملی! بخواند...
و افسانه....من چقدر این دختر زلال را دوست دارم...
سلام بانو
مطمئن باشید اگر این دوستان روزی بیایند و از کم و کاستی ها و ضعف های مدیریتی شان بگویند باید تعجب کرد
به ناچار وقتی نمی خواهند و نمی توانند از ضعف هایشان بگویند ناگزیر می شوند از به به و چه چه کردن های پوچ و تشویق نمودن خلق الله به هیـــــچ
در مورد " افسانه " عزیز هم با شما موافقم