ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
روی صندلی مخصوصش نشسته بود و داشت بدون اینکه متوجه باشند نگاهشون می کرد ...
داشتن تپه رو آروم آروم به سمت درخت نوک تپه بالا می رفتن .
وقتی رسیدن کنار درخت هر دو شک داشتن ، ته دلشون یه حس عجیبی بود ، دلشوره نبود اما شبیهش بود ، یه حس جدید و خیلی قوی ...
یه نگاه به هم کردن ، یکیشون دلش رو زد به دریا و دستش رو به سمت میوه ی روی شاخه دراز کرد ...
دسته های صندلیش رو محکم چسبید و تکیه داد به پشتی صندلی ، یه نگاه به اونایی که دور و برش بودن انداخت و با یه لحن خاص گفت : " قصه ی آدمیزاد شروع شد "
راستی بعد تر اسم اون حس رو گذاشتن " وسوسه " ...
و قصه ی آدمیزاد هنوز ادامه دارد ( و غصه اش البته )
پی نوشت : سیب سرخ ، خوشه ی گندم طلایی یا زیتون سیاه ! به نظر شما در اصل داستان تفاوتی ایجاد می کند ؟
مهم اینه که قصه ها همیشه معطل یک بهانه برای شروع شدنن ...
یاد lost افتادم. ربطش رو نمیدونم اما.
فیلم زیاد دیدن این عواقب را هم دارد دختر خانوم
عاشقتم عوضی !
من جای شما باشم هیچوقت عاشق یه عوضی نمی شم ، هیچوقت
پیشنهاد میکنم شما هم ببینین آقا پسر، خصوصا تا اخر سیزن سوم. البته اگه ندیدین.
ما خیلی وقته دیدیم ( آیکن فخر فروشی به یه بد اصفهونی )
شخصیت مورد علاقه ت تو اون سریال کی بود؟
خوب معلومه " ساویر " دیگه ...
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خواستم بگم که....
چی میخاستم بگم واقعا؟
اووووووووووووووووم. یادم نمیاد .شرمنده
اهان خواستم بگم یَک حس باحالیه وقتی میری جوگیریات و باز میکنی بعد کلی اسم اشنا میبینی که آپ کردن. یه حسی شبیه این:
خیلی باحاله خلاصه
در مورد پست: دوست دارم یه جمله به ننه خوا وبابا ادم بگمولی خب زشته. یعنی نه فک کنی حرف زشتی باشه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ،نه، ولی خب من بگم بده. از من بعیده. بله.و از اونجاییکه من خیلی با ادبم نمیگم
ولی خب در مورد خود پست: این قصه ای که گفتی واقعا غصه داره به نظرم
سلام.
سلام خانم معلم
شما خیلی گیر میدی ب ننه بابامونا!
حالا بندگان خدا ی کاری کردن دیگه
من باید ی صحبتی با بالایی ها داشته باشم،اینطوری نمیشه!
ولی انصافا اگه جای سیب سرخ ،گندم یا زیتون سیاه خورده باشند می فهمیم ک بنی بشر از اساس بد سلیقه بوده!
از اساس بد سلیقه بوده ، باور کن
و گاهی منتظر تنها یک بهانه
برای رهایی و تمام شدن
شاید....... و بیشتردنبال
شروعی دوباره.مثل : *
طلوعی دوباره درغروب
یک ستاره*...........
**-------->عنوان یه
کتاب بود اون قدیما.
یاحق...
اینکه آدما همیشه دنبال یه شروع دوباره اند یه حقیقت مزخرفه
فکر کنم تنها کسانی که رو پل صراط جلوشون رو بگیرم ...
همین پدر و مادر گرامی باشند!
هیییییییییییییییییی
مگه اونام میان رو پل ...
فکر کنم اونا زیرگذر اختصاصی داشته باشنااااااااا
من اگه می تونستم از آدم و حوا تشکر می کردم شدید
خوب شاید چون شما " زمین را دوست دارید "
زمین رو دوست دارم اما دلیل تشکرم اینه که زندگی فرصت زیباییه که به ما داده شده. حیف بود بی تجربه زمین اون بالا می موندیم.
شاید حق تو باشه ... شایدم نه