سلام آقای جعفری نژاد عزیز. هرچند به صورت تفننی و خارج از هر رقابتی در این مسابه همه شرکت کردیم و تاحالاشم انصافا خوب برگزار شده ولی من یه انتقاد کوچولو دارم. نمیدونم شاید من دارم اشتباه میکنم. و اونم اینه که:
چرا نتایج نظر سنجی تا قبل از شب بعدش هر زمان که افراد بخون نمایش داده میشه؟؟؟؟؟؟ خوبی نظر سنجی به اینکه که تا شب بعد کسی ندونه وضعیت آرا در چه حدی قرار داره.
نمیدنم شایدم من اشتباه متوجه شدم و اینطور نیست. ----------------- بهرحال در کل زضایت بخش بود. سپاس
من فکر می کنم اگه نشون داده نمی شد خیلی ها می یومدن و کللن به صحت آراء معترض می شدن. این دیده شدن نتایج در طی روز کمترین فایده ای که داره این هست که همه ی بازدید کننده ها در جریان چند و چون رقابت قرار می گیرن. به شدت اعتقاد دارم که هیچوقت نمی شه همه رو راضی نگه داشت.
کاش دوستان یک کمی دقیقتر قسمتهای اول داستان رو می خوندند. خیلی ها همون اول راحله و همسرش رو می کشند در صورتی که اونجوری که در قسمت آخر (یا یکی مانده به آخر) داستان اومده حداقل تا نوجوانی فرزند راحله حداقل همسرش که زنده است
خدا خیرت بده (هر چند بنده ترجیح می دم فعلن تا پایان مسابقه سکوت کنم) اما این یکی دیگه تو گلوم مونده بود :-)
آقا اجازه من بین دوتاش مونده بودم که به کدوم رای بدم.اما کامنت ها رو که خوندم فهمیدم باید به ... رای بدم امشب هم در صحنه بودیم ورای دادیم تا مشتی بر دهان یاوه گویان زده باشیم
یه چیز دیگه!من کلا بین این همه اسم جدید موندم!!قاط زدم بابا!! ولى انصافا من یه چى میگم تا شب اخر که اسممون با داستانمون لو رفت یادتون باشه!!من تو گروهى بودم که یه تیم برزیلى باهام بود دقیقا مثه فوتبالاى ایران که با بهترین تیما برخورد میکنه همون مرحله و نرسیده به نهایی حذف میشه الان من همون جوری ام!!!
چرا تو چندتا از داستانای امشب به این توجه نشده که در قسمت آخرِ نوشته شده توسط آقای اسحاقی نوه ی کربلایی که یقینا دختر حمید نمیتواند باشد گفته بود عموجون :بابام معذرت خواست که نتونست بیاد................حالا تو چندتا از داستانای امشب از نظر من (که شایدم اشتباه باشه)طوری داستان ادامه پیدا کرده که یه جورایی موضوع گفته شده توسط آقای اسحاقی را نقض کرده!!!!!!!!!!!!!!!!
دست تموم نویسندگان عزیزدرد نکنه.تک تکشون رو خوندم واز همشون نهایت تشکررودارم. فکر میکردم خودمم شرکت می کنم که متاسفانه به وقت مقرر نرسیدم.فقط رسیدم به این که آخر شب هر شب بخونم ورای بدم...و تشکر ویژه از شمادوعزیز ممنونم............. یاحق...
بعضی از نویسندگان محترم ، با دقت بیشتری میبایست قسمتهای قبل را میخواندند ، چون راحله در آخرین قسمت که بابک نوشته بودهمسر داشت،حالا این همسر میتونه ناصر باشه و فوت کرده باشه و راحله دوباره ازداج کرده باشه یا از ابتدا با شخص دیگری ازدواج کرده باشه.
خانوم اجازه؟؟؟ میشه یه سوال خارج از درس بپرسم؟ خانوم اجازه؟ شوما این پرچم قشنگه رو با دخترتون هی عوض می کنید؟ یا هر کدومتون یه دونه از این پرچم قشنگا داره واسه ی خود خودش؟!! از همین پرچم سفیدا که به علاوه ی قرمز داره میگماااا خانوم اجازه ما یه چی بگیم؟ ما از این پرچم قشنگا خیلی دوست می داریم. خانوم اجازه یه چیز دیگه هم بگیم؟ خوش به حالتون واقعنی، به خدااااا :-))
زنده باشید و خوش سمیرا جان ممنون که داستان ها رو می خونید و نظر می دین
بله بفرمایید ، بله با شماهستم که سوال داشتید پسر جان . نه این پرچمها را با هم عوض نمیکنیم هرکدوم یه دونه داریم در مورد دوست داشتنتون هم که کاری نداره ، مایه اش یه بلیطه بگیرید و تشریف بیاورید البته با تجهیزات کامل بیایید ، اینجا هم اکنون شدیدا سرد است (منفی 2 درجه) به مانوید بیشتر ازاین را نیز داده اند. به روناک عزیزم سلام برسون .
ما ایشالا هر وقت بخوایم بیایم یا با خودمون ضد یخ میاریم یا از همین جا ضد یخ مون رو پر می کنیم :-))))
فککنم چارتا از طرفدارای دیگه مو هم از دست دادم:دی!
(اوزامان بعدش خووندم داستانارو!هنوز اونقدراهم چندش نشدم!..ولی به ی نتیجه رسیدم..گاهی برای رسیدن به هدفت باید صورت مسئله رو عوض کنی!کاری ک خیلی از نویسندگان جوان ما کردن!)
سلام. اولا که داستانهای این مجموعه از دوتای دیگه بهتر بود..بعدشم رای گیری ها نا میزونه آقا... امشب من بین دوتا مونده بودم.. بازم بعدشم رای دهی ها هم کج و کوله هست..یعنی یه داستان که کاملا معمولی تره بیشتر رای آورده از رقیبی که بهتر بوده.... اما واقعا دستتون درد نکنه و ممنااان....
سلام . ..این نظرو امشب می نویسم ...که روی نتیجه تاثیری نداشته باشه . ..نمی دونم داستان شماره هفت از سری دوم ادامه داستان کی بود... اصلن هیچ ربطی به داستان اقای اسحاقی داشت ؟ ...بعد ینی هیچکدوم از اونایی که به اون رای دادن متوجه نشدن که توی داستان اقای اسحاقی راحله زنده بود... و صد تا اختلاف دیگه ؟ ...ادم یاد رای امیربهمن میوفته توی اکادمی .... معذرت ....
این روش رای گیری بهترین روشی بود که می تونستیم اعمال کنیم. ضمن این که اگه به نظر خودمون داستان هایی که ضعیف بودن یا خط روایی داستان رو عوض کرده بودن حذف می کردیم باز هم یک سری سوء تفاهم ها پیش می اومد دوستانه و صمیمانه درخواست می کنم ضعف ها رو به این جانب ببخشید و اگه راهکار بهتری به ذهنتون می رسه که در محیط وبلاگستان شدنی باشه بفرمائید. به قول خود شما توی یه تلویزیون با اون همه دم و دستگاه و تشکیلات باز هم شائبه و سو ظن پیش میاد دیگه از ما چه انتظاری دارید آیا؟ والا با این نوناشون... در ضمن کاااااااااش حداقل اعتراضتون رو با اسم واقعی خودتون می نوشتین دوست من. مطمئن باشید که اینطوری هم تاثیر بیشتری داره و هم سبک و سیاق محترمانه تری
معذرت ... ینی خودمم اشتبا نوشتما ... توی داستان اقای اسحاقی همسر و دختر راحله زنده هستن ... درصورتیکه در بعضی داستانا و داستان هفت این موضو دیده نشده ... به هر حال ... معذرت... شبای خوبیه ... ممنون از شما...
شما کارتون درسته! میدونم که خیلی زحمت می کشید بابت این دور هم بودن خسته نباشید واقعا گل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل (حق کپی رایت برای عاطی خانوم محفوظ می باشد :دی)
ممنون خاموش جان
می گم عاطی ازت شکایت کنه که گلدونش رو دست زدی بد مشدی
دست همهء بچه ها درد نکند. حتی آنهایی که روال داستان را عوض کردند!! بی شوخی میگویم. مسابقه مان انقدر حرفه ای که نیست که. منظور تمریون نوشتن بوده. من درست نخوانده بودم و خیال میکردم باید همه را بخوانیم و بعد در انتها به یک داستان رای بدهیم. میشود حالا رفت و رای تاخیری داد؟ باید بروم امتحان کنم. دست خودت هم درد نکند محمد جان دست روناک هم درد نکند. همینجوری. چون خیلی عزیز است :***** :دی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ko natayej . man ke chizi nemibinam ?
ینی این عکسی که واسه نتایج گذاشتم رو نمی بینی؟ عکس به این بزرگی :-)
آقا یه سوال: چرا همه تو داستاناشون کشت و کشتار راه انداختن؟
ممنون جناب بلاگر...
خیلی زحمت میکشید واقعا. ممنون
راستی آخرش اسم نویسنده ها رو اعلام میکنید دیگه؟
60 در 60
به شرط حیات، ان شاء الله شب آخر داستان ها رو با اسم نویسندگانشون به معرض نقد دوستان خواهیم گذاشت :-)
داستانهای امشب بی نظیرن! جدا میگم.انگار همینکه نویسنده ها فرصت بیشتری واسه فکر کردن داشتند داستانها رو جالبتر و جوندارتر کرده!
و اینکه پشیمون شدم چرا من چیزی ننوشتم!
عاقا اسم اونایی که ضایع شدن رو نیارین دیگه
تنها کسی که این وسط ممکنه ضایع بشه من هستم
اونم در شرایطی که نتونم این چند شب رو اونطوری که دوست دارم برای بچه ها تبدیل به یک خاطره ی خوب کنم
پس خیالتون راحت :-)
به نظر من بذارید مسابقه تا آخر آخرش پیش بره بعد اسم نویسنده ها رو اعلام کنید...
دقیقن منظورم همین بود :-)
:)) حیف که این چند روز زیاد حال خوبی ندارم. راستش داستانها رو هم فقط شب اول خوندم. ولی مطمئنم شبای خوبی میشه فراگیان
ینی مطمئنم ها! شک نکن
تصور کنید که اگر به خاطر هر عشقی اینهمه آدم می مردن الان جمعیت کشور چقدر بود ؟
سلام آقای جعفری نژاد عزیز.
هرچند به صورت تفننی و خارج از هر رقابتی در این مسابه همه شرکت کردیم و تاحالاشم انصافا خوب برگزار شده ولی من یه انتقاد کوچولو دارم. نمیدونم شاید من دارم اشتباه میکنم. و اونم اینه که:
چرا نتایج نظر سنجی تا قبل از شب بعدش هر زمان که افراد بخون نمایش داده میشه؟؟؟؟؟؟
خوبی نظر سنجی به اینکه که تا شب بعد کسی ندونه وضعیت آرا در چه حدی قرار داره.
نمیدنم شایدم من اشتباه متوجه شدم و اینطور نیست.
-----------------
بهرحال در کل زضایت بخش بود. سپاس
من فکر می کنم اگه نشون داده نمی شد خیلی ها می یومدن و کللن به صحت آراء معترض می شدن. این دیده شدن نتایج در طی روز کمترین فایده ای که داره این هست که همه ی بازدید کننده ها در جریان چند و چون رقابت قرار می گیرن. به شدت اعتقاد دارم که هیچوقت نمی شه همه رو راضی نگه داشت.
خیلی هیجانی شده داستانها...
تا حالا همه جور پایانی داشتیم
و اینکه بیشتر هندی شده
کاش شما هم یه پایان می نوشتین :-|
خوشحالم که شرکت کردم
هر چند که روسیاهی اش به من که بهتر باید می نوشتم
اما اینکه تو جمع بزرگای نویسنده باشی خوبه دیگه
ما را همینقدر کفایت :)
ممنون جناب جعفری نژاد... خیلی زیااااااااااااااد ممنون
ممنون جناب اسحاقی ... بسیار زیاد :)
کاش دوستان یک کمی دقیقتر قسمتهای اول داستان رو می خوندند. خیلی ها همون اول راحله و همسرش رو می کشند در صورتی که اونجوری که در قسمت آخر (یا یکی مانده به آخر) داستان اومده حداقل تا نوجوانی فرزند راحله حداقل همسرش که زنده است
خدا خیرت بده (هر چند بنده ترجیح می دم فعلن تا پایان مسابقه سکوت کنم) اما این یکی دیگه تو گلوم مونده بود :-)
یه نظر سنجی نهایی بین برترهای هر نظر سنجی می کنید دیگه؟
بله دقیقن...
داستان های امشب رو خیلی دوست داشتم..دست همگی درد نکنه
آقا اجازه من بین دوتاش مونده بودم که به کدوم رای بدم.اما کامنت ها رو که خوندم فهمیدم باید به ... رای بدم
امشب هم در صحنه بودیم ورای دادیم تا مشتی بر دهان یاوه گویان زده باشیم
مرحله ی فایناله هیجان انگیز
یه چیز دیگه!من کلا بین این همه اسم جدید موندم!!قاط زدم بابا!!
ولى انصافا من یه چى میگم تا شب اخر که اسممون با داستانمون لو رفت یادتون باشه!!من تو گروهى بودم که یه تیم برزیلى باهام بود دقیقا مثه فوتبالاى ایران که با بهترین تیما برخورد میکنه همون مرحله و نرسیده به نهایی حذف میشه الان من همون جوری ام!!!
تشکر از این 4 نویسنده و از جناب جعفری نژاد
چرا تو چندتا از داستانای امشب به این توجه نشده که در قسمت آخرِ نوشته شده توسط آقای اسحاقی نوه ی کربلایی که یقینا دختر حمید نمیتواند باشد گفته بود عموجون :بابام معذرت خواست که نتونست بیاد................حالا تو چندتا از داستانای امشب از نظر من (که شایدم اشتباه باشه)طوری داستان ادامه پیدا کرده که یه جورایی موضوع گفته شده توسط آقای اسحاقی را نقض کرده!!!!!!!!!!!!!!!!
9
آقا لو ندید خودتونو دیگه!
اون 9 یی که آخرِ نظرم نوشته شده مربوط به کد تصویر بوده اشتباهی تو نظرم تایپ شده.
باور کن خونه نشون نمیداد ... اومدم اداره تصویر به اون بزرگی رو دیدم ...
امشب فایناله
نه خیر یک گروه دیگه از داستان هم مونده :-))
هررررررر، حالت رو گرفتم نه؟ اعتراف کن که حالت رو گرفتم :-))))
دست تموم نویسندگان عزیزدرد
نکنه.تک تکشون رو خوندم واز
همشون نهایت تشکررودارم.
فکر میکردم خودمم شرکت
می کنم که متاسفانه به
وقت مقرر نرسیدم.فقط
رسیدم به این که آخر
شب هر شب بخونم
ورای بدم...و تشکر
ویژه از شمادوعزیز
ممنونم.............
یاحق...
بعضی از نویسندگان محترم ، با دقت بیشتری میبایست قسمتهای قبل را میخواندند ، چون راحله در آخرین قسمت که بابک نوشته بودهمسر داشت،حالا این همسر میتونه ناصر باشه و فوت کرده باشه و راحله دوباره ازداج کرده باشه یا از ابتدا با شخص دیگری ازدواج کرده باشه.
خانوم اجازه؟؟؟
میشه یه سوال خارج از درس بپرسم؟
خانوم اجازه؟ شوما این پرچم قشنگه رو با دخترتون هی عوض می کنید؟ یا هر کدومتون یه دونه از این پرچم قشنگا داره واسه ی خود خودش؟!!
از همین پرچم سفیدا که به علاوه ی قرمز داره میگماااا
خانوم اجازه ما یه چی بگیم؟ ما از این پرچم قشنگا خیلی دوست می داریم. خانوم اجازه یه چیز دیگه هم بگیم؟ خوش به حالتون واقعنی، به خدااااا :-))
زنده باشید و خوش سمیرا جان
ممنون که داستان ها رو می خونید و نظر می دین
بله بفرمایید ، بله با شماهستم که سوال داشتید پسر جان . نه این پرچمها را با هم عوض نمیکنیم هرکدوم یه دونه داریم
در مورد دوست داشتنتون هم که کاری نداره ، مایه اش یه بلیطه بگیرید و تشریف بیاورید البته با تجهیزات کامل بیایید ، اینجا هم اکنون شدیدا سرد است (منفی 2 درجه)
به مانوید بیشتر ازاین را نیز داده اند.
به روناک عزیزم سلام برسون .
ما ایشالا هر وقت بخوایم بیایم یا با خودمون ضد یخ میاریم یا از همین جا ضد یخ مون رو پر می کنیم :-))))
سلامت باشید مامان سمیرای عزیز :-)
چطور ممکنه؟!؟!
بد سوتی ای دادم :(... قراره لو نره دیگه
خب من بدون اینکه داستانارو بخوونم رای دادم:دی!
بنابراین آیم سو ساااااااااااااااااااری:دی!!!
فککنم چارتا از طرفدارای دیگه مو هم از دست دادم:دی!
(اوزامان بعدش خووندم داستانارو!هنوز اونقدراهم چندش نشدم!..ولی به ی نتیجه رسیدم..گاهی برای رسیدن به هدفت باید صورت مسئله رو عوض کنی!کاری ک خیلی از نویسندگان جوان ما کردن!)
عاطی! نویسندگان جوان!!!! یعنی عاشق مدل حرف زدنتم آخه من :*
صادقانه رو در رو اعتراف می کنم .. خوبه
حالا فاینال رو می زارید امشب ؟
نمی شه امشب 8 تا فایل بزارین ... فاینال هم باشه ؟
از فواید فاینال این است که خیلی هیجان انگیز است و برای سلامتی بسیار مفید می باشند ایشون...تازه فاینال ها می توانند 8 تا فایلی باشن...
سلام. اولا که داستانهای این مجموعه از دوتای دیگه بهتر بود..بعدشم رای گیری ها نا میزونه آقا... امشب من بین دوتا مونده بودم..
بازم بعدشم رای دهی ها هم کج و کوله هست..یعنی یه داستان که کاملا معمولی تره بیشتر رای آورده از رقیبی که بهتر بوده....
اما واقعا دستتون درد نکنه و ممنااان....
سلام . ..این نظرو امشب می نویسم ...که روی نتیجه تاثیری نداشته باشه . ..نمی دونم داستان شماره هفت از سری دوم ادامه داستان کی بود... اصلن هیچ ربطی به داستان اقای اسحاقی داشت ؟ ...بعد ینی هیچکدوم از اونایی که به اون رای دادن متوجه نشدن که توی داستان اقای اسحاقی راحله زنده بود... و صد تا اختلاف دیگه ؟ ...ادم یاد رای امیربهمن میوفته توی اکادمی .... معذرت ....
این روش رای گیری بهترین روشی بود که می تونستیم اعمال کنیم. ضمن این که اگه به نظر خودمون داستان هایی که ضعیف بودن یا خط روایی داستان رو عوض کرده بودن حذف می کردیم باز هم یک سری سوء تفاهم ها پیش می اومد
دوستانه و صمیمانه درخواست می کنم ضعف ها رو به این جانب ببخشید و اگه راهکار بهتری به ذهنتون می رسه که در محیط وبلاگستان شدنی باشه بفرمائید. به قول خود شما توی یه تلویزیون با اون همه دم و دستگاه و تشکیلات باز هم شائبه و سو ظن پیش میاد دیگه از ما چه انتظاری دارید آیا؟
والا با این نوناشون...
در ضمن کاااااااااش حداقل اعتراضتون رو با اسم واقعی خودتون می نوشتین دوست من. مطمئن باشید که اینطوری هم تاثیر بیشتری داره و هم سبک و سیاق محترمانه تری
معذرت ... ینی خودمم اشتبا نوشتما ... توی داستان اقای اسحاقی همسر و دختر راحله زنده هستن ... درصورتیکه در بعضی داستانا و داستان هفت این موضو دیده نشده ... به هر حال ... معذرت...
شبای خوبیه ... ممنون از شما...
این مهم بودن نتیجه ها واسم کاری کرده که بنده امروز15بار به وبلاگتون سر زدم.حسابی آمار وبلاگتونو بردم بالا.بسی خوشحالید مگه نه؟؟؟؟
شماره حساب اعلام بفرمائید از خجالتتون در بیایم
آقا اجازه؟
هیشی ... مهم نیست
شما کارتون درسته! میدونم که خیلی زحمت می کشید بابت این دور هم بودن
خسته نباشید واقعا
گل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل
(حق کپی رایت برای عاطی خانوم محفوظ می باشد :دی)
ممنون خاموش جان
می گم عاطی ازت شکایت کنه که گلدونش رو دست زدی بد مشدی
دست همهء بچه ها درد نکند. حتی آنهایی که روال داستان را عوض کردند!! بی شوخی میگویم. مسابقه مان انقدر حرفه ای که نیست که. منظور تمریون نوشتن بوده.
من درست نخوانده بودم و خیال میکردم باید همه را بخوانیم و بعد در انتها به یک داستان رای بدهیم. میشود حالا رفت و رای تاخیری داد؟ باید بروم امتحان کنم.
دست خودت هم درد نکند محمد جان
دست روناک هم درد نکند. همینجوری. چون خیلی عزیز است :*****
:دی