بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

رونمایی از داستان های گروه سوم

مجدد ممنون از تمام دوستانی که داستان های شب قبل رو خوندن و نظراتشون رو ابراز کردن. این شما و این هم نتایج نظر سنجی شب قبل :


چهار داستان مربوط به شب سوم رو می تونید اینجا بخونید و نظر خودتون رو اعلام بفرمائید.

نظرات 38 + ارسال نظر
afoo دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:30

ko natayej . man ke chizi nemibinam ?

ینی این عکسی که واسه نتایج گذاشتم رو نمی بینی؟ عکس به این بزرگی :-)

پیرامید دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:35 http://lifeformyself.persianblog.ir

آقا یه سوال: چرا همه تو داستاناشون کشت و کشتار راه انداختن؟

ایران دخت دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:44 http://dokhteiran.blogsky.com

ممنون جناب بلاگر...
خیلی زحمت میکشید واقعا. ممنون
راستی آخرش اسم نویسنده ها رو اعلام میکنید دیگه؟

60 در 60
به شرط حیات، ان شاء الله شب آخر داستان ها رو با اسم نویسندگانشون به معرض نقد دوستان خواهیم گذاشت :-)

روزها دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:48 http://roozhayeabiyeman. persianblog.ir

داستانهای امشب بی نظیرن! جدا میگم.انگار همینکه نویسنده ها فرصت بیشتری واسه فکر کردن داشتند داستانها رو جالبتر و جوندارتر کرده!

روزها دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:51 http://roozhayeabiyeman. persianblog.ir

و اینکه پشیمون شدم چرا من چیزی ننوشتم!

خاموش دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:00

عاقا اسم اونایی که ضایع شدن رو نیارین دیگه

تنها کسی که این وسط ممکنه ضایع بشه من هستم
اونم در شرایطی که نتونم این چند شب رو اونطوری که دوست دارم برای بچه ها تبدیل به یک خاطره ی خوب کنم

پس خیالتون راحت :-)

پیرامید دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:07 http://lifeformyself.persianblog.ir

به نظر من بذارید مسابقه تا آخر آخرش پیش بره بعد اسم نویسنده ها رو اعلام کنید...

دقیقن منظورم همین بود :-)

خاموش دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:12

:)) حیف که این چند روز زیاد حال خوبی ندارم. راستش داستانها رو هم فقط شب اول خوندم. ولی مطمئنم شبای خوبی میشه فراگیان
ینی مطمئنم ها! شک نکن

س دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:37

تصور کنید که اگر به خاطر هر عشقی اینهمه آدم می مردن الان جمعیت کشور چقدر بود ؟

رهگذر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:39

سلام آقای جعفری نژاد عزیز.
هرچند به صورت تفننی و خارج از هر رقابتی در این مسابه همه شرکت کردیم و تاحالاشم انصافا خوب برگزار شده ولی من یه انتقاد کوچولو دارم. نمیدونم شاید من دارم اشتباه میکنم. و اونم اینه که:

چرا نتایج نظر سنجی تا قبل از شب بعدش هر زمان که افراد بخون نمایش داده میشه؟؟؟؟؟؟
خوبی نظر سنجی به اینکه که تا شب بعد کسی ندونه وضعیت آرا در چه حدی قرار داره.

نمیدنم شایدم من اشتباه متوجه شدم و اینطور نیست.
-----------------
بهرحال در کل زضایت بخش بود. سپاس

من فکر می کنم اگه نشون داده نمی شد خیلی ها می یومدن و کللن به صحت آراء معترض می شدن. این دیده شدن نتایج در طی روز کمترین فایده ای که داره این هست که همه ی بازدید کننده ها در جریان چند و چون رقابت قرار می گیرن. به شدت اعتقاد دارم که هیچوقت نمی شه همه رو راضی نگه داشت.

مهتا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:47

خیلی هیجانی شده داستانها...
تا حالا همه جور پایانی داشتیم
و اینکه بیشتر هندی شده

کاش شما هم یه پایان می نوشتین :-|

مریم راد دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:53 http://mmrad.blogfa.com

خوشحالم که شرکت کردم
هر چند که روسیاهی اش به من که بهتر باید می نوشتم
اما اینکه تو جمع بزرگای نویسنده باشی خوبه دیگه
ما را همینقدر کفایت :)

ممنون جناب جعفری نژاد... خیلی زیااااااااااااااد ممنون
ممنون جناب اسحاقی ... بسیار زیاد :)

کاش دوستان یک کمی دقیقتر قسمتهای اول داستان رو می خوندند. خیلی ها همون اول راحله و همسرش رو می کشند در صورتی که اونجوری که در قسمت آخر (یا یکی مانده به آخر) داستان اومده حداقل تا نوجوانی فرزند راحله حداقل همسرش که زنده است

خدا خیرت بده (هر چند بنده ترجیح می دم فعلن تا پایان مسابقه سکوت کنم) اما این یکی دیگه تو گلوم مونده بود :-)

مریم راد دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:57 http://mmrad.blogfa.com

یه نظر سنجی نهایی بین برترهای هر نظر سنجی می کنید دیگه؟

بله دقیقن...

آذرنوش سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:01 http://azar-noosh.blogsky.com

داستان های امشب رو خیلی دوست داشتم..دست همگی درد نکنه

ساجده سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:04 http://www.ayatenoor.blogfa.com

آقا اجازه من بین دوتاش مونده بودم که به کدوم رای بدم.اما کامنت ها رو که خوندم فهمیدم باید به ... رای بدم
امشب هم در صحنه بودیم ورای دادیم تا مشتی بر دهان یاوه گویان زده باشیم

مریم راد سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:09 http://mmrad.blogfa.com

مرحله ی فایناله هیجان انگیز

یه چیز دیگه!من کلا بین این همه اسم جدید موندم!!قاط زدم بابا!!
ولى انصافا من یه چى میگم تا شب اخر که اسممون با داستانمون لو رفت یادتون باشه!!من تو گروهى بودم که یه تیم برزیلى باهام بود دقیقا مثه فوتبالاى ایران که با بهترین تیما برخورد میکنه همون مرحله و نرسیده به نهایی حذف میشه الان من همون جوری ام!!!

ف رزانه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:23

تشکر از این 4 نویسنده و از جناب جعفری نژاد

رهگذر سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:26

چرا تو چندتا از داستانای امشب به این توجه نشده که در قسمت آخرِ نوشته شده توسط آقای اسحاقی نوه ی کربلایی که یقینا دختر حمید نمیتواند باشد گفته بود عموجون :بابام معذرت خواست که نتونست بیاد................حالا تو چندتا از داستانای امشب از نظر من (که شایدم اشتباه باشه)طوری داستان ادامه پیدا کرده که یه جورایی موضوع گفته شده توسط آقای اسحاقی را نقض کرده!!!!!!!!!!!!!!!!























9

پیرامید سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:28 http://lifeformyself.persianblog.ir

آقا لو ندید خودتونو دیگه!

رهگذر سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 00:36

اون 9 یی که آخرِ نظرم نوشته شده مربوط به کد تصویر بوده اشتباهی تو نظرم تایپ شده.

آفوو سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 08:30 http://www.asimesar.blogfa.com

باور کن خونه نشون نمیداد ... اومدم اداره تصویر به اون بزرگی رو دیدم ...

مریم راد سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 09:11

امشب فایناله

نه خیر یک گروه دیگه از داستان هم مونده :-))

هررررررر، حالت رو گرفتم نه؟ اعتراف کن که حالت رو گرفتم :-))))

آوا سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 11:50

دست تموم نویسندگان عزیزدرد
نکنه.تک تکشون رو خوندم واز
همشون نهایت تشکررودارم.
فکر میکردم خودمم شرکت
می کنم که متاسفانه به
وقت مقرر نرسیدم.فقط
رسیدم به این که آخر
شب هر شب بخونم
ورای بدم...و تشکر
ویژه از شمادوعزیز
ممنونم.............
یاحق...

سمیرا سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:33

بعضی از نویسندگان محترم ، با دقت بیشتری میبایست قسمتهای قبل را میخواندند ، چون راحله در آخرین قسمت که بابک نوشته بودهمسر داشت،حالا این همسر میتونه ناصر باشه و فوت کرده باشه و راحله دوباره ازداج کرده باشه یا از ابتدا با شخص دیگری ازدواج کرده باشه.

خانوم اجازه؟؟؟
میشه یه سوال خارج از درس بپرسم؟
خانوم اجازه؟ شوما این پرچم قشنگه رو با دخترتون هی عوض می کنید؟ یا هر کدومتون یه دونه از این پرچم قشنگا داره واسه ی خود خودش؟!!
از همین پرچم سفیدا که به علاوه ی قرمز داره میگماااا
خانوم اجازه ما یه چی بگیم؟ ما از این پرچم قشنگا خیلی دوست می داریم. خانوم اجازه یه چیز دیگه هم بگیم؟ خوش به حالتون واقعنی، به خدااااا :-))

زنده باشید و خوش سمیرا جان
ممنون که داستان ها رو می خونید و نظر می دین

سمیرا سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:51

بله بفرمایید ، بله با شماهستم که سوال داشتید پسر جان . نه این پرچمها را با هم عوض نمیکنیم هرکدوم یه دونه داریم
در مورد دوست داشتنتون هم که کاری نداره ، مایه اش یه بلیطه بگیرید و تشریف بیاورید البته با تجهیزات کامل بیایید ، اینجا هم اکنون شدیدا سرد است (منفی 2 درجه)
به مانوید بیشتر ازاین را نیز داده اند.
به روناک عزیزم سلام برسون .

ما ایشالا هر وقت بخوایم بیایم یا با خودمون ضد یخ میاریم یا از همین جا ضد یخ مون رو پر می کنیم :-))))

سلامت باشید مامان سمیرای عزیز :-)

ایران دخت سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:53 http://dokhteiran.blogsky.com


چطور ممکنه؟!؟!
بد سوتی ای دادم :(... قراره لو نره دیگه

عاطی سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 15:18 http://www-blogfa.blogsky.com/

خب من بدون اینکه داستانارو بخوونم رای دادم:دی!

بنابراین آیم سو ساااااااااااااااااااری:دی!!!

فککنم چارتا از طرفدارای دیگه مو هم از دست دادم:دی!

(اوزامان بعدش خووندم داستانارو!هنوز اونقدراهم چندش نشدم!..ولی به ی نتیجه رسیدم..گاهی برای رسیدن به هدفت باید صورت مسئله رو عوض کنی!کاری ک خیلی از نویسندگان جوان ما کردن!)

دل آرام سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 17:11 http://delaramam.blogsky.com

عاطی! نویسندگان جوان!!!! یعنی عاشق مدل حرف زدنتم آخه من :*

مریم راد سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 17:15 http://mmrad.blogfa.com

صادقانه رو در رو اعتراف می کنم .. خوبه
حالا فاینال رو می زارید امشب ؟
نمی شه امشب 8 تا فایل بزارین ... فاینال هم باشه ؟

مریم راد سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 17:18 http://mmrad.blogfa.com

از فواید فاینال این است که خیلی هیجان انگیز است و برای سلامتی بسیار مفید می باشند ایشون...تازه فاینال ها می توانند 8 تا فایلی باشن...

یه مریم بانو سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 18:12

سلام. اولا که داستانهای این مجموعه از دوتای دیگه بهتر بود..بعدشم رای گیری ها نا میزونه آقا... امشب من بین دوتا مونده بودم..
بازم بعدشم رای دهی ها هم کج و کوله هست..یعنی یه داستان که کاملا معمولی تره بیشتر رای آورده از رقیبی که بهتر بوده....
اما واقعا دستتون درد نکنه و ممنااان....

ناشناس سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 20:33

سلام . ..این نظرو امشب می نویسم ...که روی نتیجه تاثیری نداشته باشه . ..نمی دونم داستان شماره هفت از سری دوم ادامه داستان کی بود... اصلن هیچ ربطی به داستان اقای اسحاقی داشت ؟ ...بعد ینی هیچکدوم از اونایی که به اون رای دادن متوجه نشدن که توی داستان اقای اسحاقی راحله زنده بود... و صد تا اختلاف دیگه ؟ ...ادم یاد رای امیربهمن میوفته توی اکادمی .... معذرت ....

این روش رای گیری بهترین روشی بود که می تونستیم اعمال کنیم. ضمن این که اگه به نظر خودمون داستان هایی که ضعیف بودن یا خط روایی داستان رو عوض کرده بودن حذف می کردیم باز هم یک سری سوء تفاهم ها پیش می اومد
دوستانه و صمیمانه درخواست می کنم ضعف ها رو به این جانب ببخشید و اگه راهکار بهتری به ذهنتون می رسه که در محیط وبلاگستان شدنی باشه بفرمائید. به قول خود شما توی یه تلویزیون با اون همه دم و دستگاه و تشکیلات باز هم شائبه و سو ظن پیش میاد دیگه از ما چه انتظاری دارید آیا؟
والا با این نوناشون...
در ضمن کاااااااااش حداقل اعتراضتون رو با اسم واقعی خودتون می نوشتین دوست من. مطمئن باشید که اینطوری هم تاثیر بیشتری داره و هم سبک و سیاق محترمانه تری

ناشناس سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 21:48

معذرت ... ینی خودمم اشتبا نوشتما ... توی داستان اقای اسحاقی همسر و دختر راحله زنده هستن ... درصورتیکه در بعضی داستانا و داستان هفت این موضو دیده نشده ... به هر حال ... معذرت...
شبای خوبیه ... ممنون از شما...

مهتا سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 21:56

این مهم بودن نتیجه ها واسم کاری کرده که بنده امروز15بار به وبلاگتون سر زدم.حسابی آمار وبلاگتونو بردم بالا.بسی خوشحالید مگه نه؟؟؟؟

شماره حساب اعلام بفرمائید از خجالتتون در بیایم

خاموش سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 22:01

آقا اجازه؟



هیشی ... مهم نیست


شما کارتون درسته! میدونم که خیلی زحمت می کشید بابت این دور هم بودن
خسته نباشید واقعا
گل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل
(حق کپی رایت برای عاطی خانوم محفوظ می باشد :دی)

ممنون خاموش جان

می گم عاطی ازت شکایت کنه که گلدونش رو دست زدی بد مشدی

پروین چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 05:54

دست همهء بچه ها درد نکند. حتی آنهایی که روال داستان را عوض کردند!! بی شوخی میگویم. مسابقه مان انقدر حرفه ای که نیست که. منظور تمریون نوشتن بوده.
من درست نخوانده بودم و خیال میکردم باید همه را بخوانیم و بعد در انتها به یک داستان رای بدهیم. میشود حالا رفت و رای تاخیری داد؟ باید بروم امتحان کنم.
دست خودت هم درد نکند محمد جان
دست روناک هم درد نکند. همینجوری. چون خیلی عزیز است :*****
:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد