بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

بدون شرح...




+ روزهای نه چندان دور، کلاه آهنی و لباس خاکی مُد بود. غیرت هم...
نظرات 59 + ارسال نظر
شهروند مجازی (اقای جوان) پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 22:52

یادش بخیر یه زمانی میپریدیم تا یکی آپ میکرد میگفتیم اول.
اینم نوستالوژی داشت میشدا. نذاشتیم که

حالا اول. ( آیکون یه آدم با سیبیل که داره عشوه ی خرکی میاد)

خدا خیرش بده اونی که این سیستم بلاگ چرخان رو پیاده کرد. خدا امواتش رو هم بیامرزه. شبِ جمعه ای

خدا اموات همه رو بیامرزه شب جمعه ای
اموات شما رو هم بیامرزه و نور به قبرشون بباره :-)

عاطی پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 23:25 http://www-blogfa.blogsky.com

عجب عکسی.......

نمیدونم چی بگم......

:گل

خودتی، گل...

عاطی پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 23:31 http://www-blogfa.blogsky.com

ایمیلمو اشتبا نوشتم عکسم نیومد:دی!

تفاوت دغدغه هارو ملاحظه بفرمایید..

ما ک شرمنده ی همه شونیم.از جمله پدرم ک ی چمدون خاطرات جنگ داره.قمقمه و کمربندو چاقو و لباس و عینک شنا و کلاه و سرفه و زانو درد و کمی هم موج و شیمیایی و ترکش تو سرو عشق و غیرت و....

تفاوت دنیا حتی...

ندا جمعه 5 مهر 1392 ساعت 00:00

غیرتو خوب اومدین...

:-)

طوطی جمعه 5 مهر 1392 ساعت 00:52 http://ghodghod.blogfa.com/

عجب روزایی و عجب مردمی رو به خودش دیده این مملکت..

عجب آدمایی رو از دست داده این سرزمین :-)

سلام طوطی
دلمون تنگ شده بود برا کامنتاتون خانم :-)

محمد مهدی جمعه 5 مهر 1392 ساعت 01:07 http://mmbazari.blogfa.com

سلام

کلاه ها سوراخ میشد ...سرها بر باد میرفت اما غیرت همچنان پا برجا بود ...

همان قصه ی نخل هایی که ایستاده می میرند. همان قصه...

پروین جمعه 5 مهر 1392 ساعت 06:07

دلم گرفت. برای جانهای عزیزی که رفتند و کلاه آهنی و لباس خاکی شان باقی ماند. و یاد غیرتشان

چیزهای دیگری هم یادگار گذاشتند که خاک گرفته رویشان را

[ بدون نام ] جمعه 5 مهر 1392 ساعت 09:14

کاش دوباره غیرت مدشود،مرد باغیرت، مردانگی اش یک دنیا می ارزد
شهدا عاشق بودند وغیرت زاده عشق واقعیست

ممنون از پست بسیار تامل برانگیزتون

ترنم جمعه 5 مهر 1392 ساعت 09:15

کاش دوباره غیرت مدشود،مرد باغیرت، مردانگی اش یک دنیا می ارزد
شهدا عاشق بودند وغیرت زاده عشق واقعیست


و تا ابد به آنها که قمقمه هایشان را زیر خاک پنهان کرده تا هوس آب نکنند مدیونیم.

ممنون از پست بسیار تامل برانگیزتون

کاااااااااااااش

ممنون از شما ترنم جان

خورشید جمعه 5 مهر 1392 ساعت 09:56

جایشان در بهشت است. مردان و زنانی که رفتند تا ما در آسایش باشیم.
یادشان گرامی.

گرااااااااااااااامی :-)

ترنم جمعه 5 مهر 1392 ساعت 10:54 http://tarannom28.blogfa.com/

ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت در جایی نوشته است:
من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین می خورد… اما در مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.
حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم… بدون غذا. بدون لباس… از قرارگاه اومدم بیرون … چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف و بوته علف… علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن… با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش می ده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته… اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم… خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم…
اونجا بود که اشکم دراومد
*************
ما ایرانیها اینگونه ایم................

ما ایرانی ها؟ همه ی ما ایرانی ها؟ بعید می دانم، بدبختانه...

سمیرا جمعه 5 مهر 1392 ساعت 11:04

یادشان گرامی که با غیرتشان چه جانفشانی هایی که نکردند تا امثال من ، آرام و آسوده باشیم.
ممنون محمد جان ...

سلامت باشید سمیرا جان

غیرت هم بود؛ مردانگی هم؛ غم و غصه هم کم نبود اما نه از جنس غصه برای یک متر بزرگتر بودن خانه فلانی از خانه ما غصه برای از دست رفتن یک متر... نه یک وجب از خاک وطن بود
گرانی هم اتفاقا بیداد میکرد به لطف ماهیگیران از آب گل آلود و محتکران ..
اما تا این حد غرغر .. تا این حد انرژی منفی... تا این حد سیاه نمایی اوضاع نبود و بر لب اکثریت یک کلمه بود شکر..

جنگ آدم ها را صبور می کند، شاید :-)

ایران جمعه 5 مهر 1392 ساعت 11:54 http://nalehay-khakestri.blogfa.com

باید خاطره باز باشی که با همهء این پستهای خاطره دار گلوت از غصه ء روزهای خوش گذشته و گذشته های دورتر حتا٬ ورم کنه!
من همهء نوشته های تورو زندگی کرده ام

سلام
از وبلاگستان اومدم..خوندم و خوندم و خوندم و لذتی بردم که مپرس!
سلام...

خوشحالم که دوست داشتید نوشته ها را

سلام، خوش آمدید

خوشی جمعه 5 مهر 1392 ساعت 12:23 http://khorderizeroya.blogfa.com/

همش گوله خورده
.
.
ایران...خدایت پشتیبان

همش نشونه داره...

خاموش جمعه 5 مهر 1392 ساعت 12:27

:-)

اطیلا جمعه 5 مهر 1392 ساعت 13:03 http://atilaahari.persianblog.ir/

مد بودن دمده شدن هم داره ..

دمده شدن بعضی چیزا عواقب دارد و عوارض البته :-)

الهام جمعه 5 مهر 1392 ساعت 13:05 http://elham7709.blogsky.com/

از مد افتاده....

عین جامعه ای که از اصل افتاده...

فروغ جمعه 5 مهر 1392 ساعت 13:53

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم اگه یه روزی دوباره جنگ بشه من و هم نسلام همچین غیرتی داریم که با دل و جون از خاکمون دفاع کنیم؟؟؟
اما با دیدن حال و روز این جوونا هیچوقت به جواب مثبتی نمیرسم

جواب این سوالت رو فقط "مرور زمان" می دونه، فقط فروغ جان

بــهار ـنار ـنج جمعه 5 مهر 1392 ساعت 14:40 http://486625244.blogfa.com/

شاید بی غیرتی مد شده باشد!!!!

بی غیرتی را نمی دانم، اما بی خیالی و بی حالی که مد شده :-)

raha جمعه 5 مهر 1392 ساعت 15:27 http://rahayi5.blogfa.com

گذاشتن کلاه آهنی برسرخود خیلی وقت است که از مد افتاده درعوض گذاشتن کلاه های گشاد بر سرهم خیلی مد است.
این روز ها کلاه برداری خیلی کلاس دارد
شلوارهای پاره هم مد اند...

:-)

امیدوارم این ها هم از مد بیافتند روزی

آقای دنتیست جمعه 5 مهر 1392 ساعت 17:48

کجایند مردان بی ادعا...

...

آقای دنتیست جمعه 5 مهر 1392 ساعت 17:53 http://dstooth.blogspot.com

مهندس جان اگه جلیلی رای میاورد الان دوباره کلاه آهنی و لباس خاکی مد میشد...منم الان داشتم از تو پناهگاه برات کامنت میذاشتم یا از تو سنگر مثلا !

عالـــــــــــــــــــــی بود این کامنت :-)))))))

نرگس20 جمعه 5 مهر 1392 ساعت 20:54 http://www.narges20.blogsky.com

صاحبان مردِ با غیرت این کلاه ها را خدا رحمت کنه...

:-)

سحر جمعه 5 مهر 1392 ساعت 23:00

واقعا روحشون شاد

سارا کاتوزیان شنبه 6 مهر 1392 ساعت 01:24 http://sazesara.blogfa.com/

خونه قدیمی آقاجون اینا یه حیاط بزرگ بود... دورتا دورش اتاق... اردلان و پری و دخترشون توی یکی از اتاق های این خونه زندگی میکردن... ردخور نداشت، اردلان که برمیگشت، صبح ها صبحونه املت بود... یه چراغ گردسوز میذاشت وسط حیاط و یه تابه ی مسی بزرگ و به قول مسعود خان کیمیایی، جنگ کره و تخم مرغ محلی و چند پر گوجه فرنگی بود که توش مغلوبه میشد به نفع سنگک خاش خاشی... اردلان همه رو صدا میکرد... زن و مرد و دختر و پسر، می نشستن زانو به زانوی هم به ضیافت املت و چند تا تنگ دوغ... یه روز که اردلان رفت... دیگه برنگشت... حتی قده یه دونه از این کلاه ها هم ازش باقی نموند...
گفتن بمب بوده... هوایی بوده... یکی یه شاسی رو فشار داده... و بعد... دیگه اردلان نبوده...

دنیای غریبیه رفیق... اونایی که رفتن و اونایی که موندن...
یه مقاله رو چند وقت پیش داشتم می خوندم که مثلا شهدای غیر مسلمان رو تکریم کرده بود... نوشته بود ببینید این جنگ چقدر مقدس بوده که "حتی" جوانان ارمنی هم در جبهه ها دیده می شدن و در جایی دیگه نوشته بود که ببینید غیرت بسیجی ها چقدر بالا بوده که "حتی" از اسیر مسیحی ای که عراقیا می خواستن کتکش بزنن دفاع کردن...
اینا کی اند محمد حسین؟... اینا کی اند که دارن ایران ما رو اینطور ویران میکنن؟ این خط کش به دست ها که زن ومرد و شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی و زرتشتی و ترک و کرد و بلوچ و لر و عرب رو دارن اینطور از هم می تارونن؟... ایران برای هنوز ایستادنش تاوان سنگینی داده... ولی ای داد که چقدر راحت داره از دست میره این ایران کهن...

روح همه شون شاد... به هر مرام و مسلکی که بودن...

حتی؟!!
اینا هیچکس نیستن سارا، بدبختی مملکت همینه که خیلی چیزها افتاده دست هیچ کی هاااا...
نه جنگیدن، نه جنگ دیدن اما از هر رزمنده و جنگنده ای خودشون رو محق تر می دونن برای خوردن و بردن...

سارا کاتوزیان شنبه 6 مهر 1392 ساعت 01:32 http://sazesara.blogfa.com/

عجب! من شما رو به اسم کوچیک نوشتم،بی پیشوند و پسوند!... این درست نیست... شما لطفا از جانب من، یک "خان" اول اسمتون بیارید...
بعدش چرا این همه نوشتم؟
از کجا به کجا زدم!
من چقدر دلم پر بوده!
عجب!

این غلط هم نیست. شما رفیقید و عزیز
من اما "خان" نیستم. پدر و پدر بزرگم هم نبوده اند :-)

سارا کاتوزیان شنبه 6 مهر 1392 ساعت 01:34 http://sazesara.blogfa.com/

*اول نه... بعد از اسم...
این عکس و اون خاطره، پاک منو قاطی کرده...

سمیرا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 08:19 http://nahavand.persianblog.ir

یه وقتی دستکاری میکردن شناسنامه ها رو تا بتونن برن بجنگن...حتی به قد یک روز و بعدش شهادت....جمله تکان دهنده ای نوشتید جناب جعفری نژاد....روزهایی که غیرت مد بود

که غیرت، افتخار بود :-)

تلخند خانوم شنبه 6 مهر 1392 ساعت 09:31

درود

و این روزهایی که بی غیرتی و خیانت مد شده به اسم تجدد

به اسم روشنفکری و به خیلی اسم های دیگر :-)

فرشته شنبه 6 مهر 1392 ساعت 10:09 http://shabesokot.blogfa.com/

وقتی پای درد و دل مادرها و خواهرها...و همسران این عزیزان می شینم ...وقتی می بینم پدر و مادری که تنها فرزندش یک روز و رفت و دیگه بر نگشت ...وقتی می بینم پدری رو که هر روز عکس پسرش را با یک سبد شکلات و یه شیشه گلاب می گیره دستش و میره گلزار ...وقتی مادری رو می بینم که غروب امروز از غروب دیروز کلی شکسته تر شده ، از اینکه هنوز هیچ خبری از پسرش نشده ...وقتی پسر همسایه امون رو می بینم که سالم رفت و بعد موج گرفتگی حالا توی آسایشگاه است ...وقتی دوستم رو می بینم که می گه بابا وقتی موجی میشه هر چی دم دستش هست را می شکنه و ما را کتک می زنه و بعدش میشینه و کلی گریه می کنه به خاطر کارش ...وقتی همسر دوستم که قطع نخاع بود و وقتی بیمارستان بستری شد به خاطر خونریزی که داشت یک بسته پنبه ی اضافی طلب کرده بود که گفته بودند باید خودت بری و آزاد بخری و یا اون یکی که گفته بود ثابت کن توی جنگ شیمیایی شدی و ...
خیلی چیزهای دیگه ای که می بینم اونقدر بهم می ریزم از دست از آدمهایی که با اسم و رسم اینها به چه نون و نواهایی رسیدن ..کسانی که حتی یکبار گرد و خاک پشت خط هم به لباس هاشون نشسته ...و حالا دارن اینجوری این مردم صبور و غیرتمند را روز به روز آزار می دن ....

جنگ برای بعضی ها رنگ خون هست و برای بعضی ها آب و نون

همیشه و همه جا همین شکلیه، به همین بی ریختی...

فرشته شنبه 6 مهر 1392 ساعت 10:19

می دونی آقا ...بعضی بچه های حالا فکر می کنن اونا افسانه بودن ...اما به خدا اونها افسانه نبودن ...خود خود این مردم بودن ...بس حالا چه بلایی سر همین مردم و آدمهاش اومده که خیلی چیزها داره به فراموشی سپرده میشه ...

ممنونم از این پست مرد ..ممنون ...
روح همه ی این عزیزان هم شاد ..

روحشون شاد

سکوت شنبه 6 مهر 1392 ساعت 10:34 http://www.sokoot-.blogfa.com

جناب جعفری‌ ن‍زاد عزیز روزهای نه چندان دور پیش خییل چیزهای دیگه مد بود که اان دیگه دمده شده مثل رحم و مروت و انسان دوستی و............

بله، متاسفانه...

گل جون! شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:01 http://girlishh.persianblog.ir




چقدر این حالو هوا منو بهم میریزه..
روحشون شاد...

ما شرمنده :-)

خاموش شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:23

ببخشیدا با اون شهرتون
باو من بدون فیس بوق پوچم. حالا not only فیس بوق نیست but also اینترنتشم زغالیه خدا به من معتاد رحم کنه...

مایه مسرت ماست، بیشین درست رو بوخون بچه :-)

خاموش شنبه 6 مهر 1392 ساعت 14:41

دلت میاد؟ نه میاد؟؟؟؟

چرا نیاد :-))

پرچانه شنبه 6 مهر 1392 ساعت 15:32 http://forold.blogsky.com/

اخم می کنی خنده دار تر میشی آبجی خانوم :-))

فرشته شنبه 6 مهر 1392 ساعت 17:21 http://houdsa.blogfa.com

:(

فرشته ای :-)

خاموش شنبه 6 مهر 1392 ساعت 22:56

یاد ایامی که در بلاگستان هویجور جولون میدادیم هعیییییییی
روزگار بی مرام

بیشین سر درس و مخشت بد مشدی :-)

نسرینا رضایی یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 02:11 http://new-nr.blogfa.com

این عکس خیلی خوبه! من رو یاد نویسنده ی محبوبم ، سلین می اندازه.

:-)

تیراژه یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 03:51 http://tirajehnote.blogfa.com

این روزها چندان از آن روزها نگذشته، خاطرات آن روزها اندازه ی جوانِ ۲۵ ساله عمر دارند، نه پیرمردِ 80 ساله..

اما این روزها...
گویی به قدر چند قرن از آن روزها فاصله داریم..

حتی شاید بیشتر...انگار

نیــــــــــلو یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 14:35 http://niloonevesht.blogfa.com

از بس هرروز می اومدم اینجا،الان دو سه روزه نیومدم کلیـــــــــــ دلم تنگ شده بود:)
گفتم بیام یه سلامی بکنم و برم :)

سلام نیلو جان

عذر تقصیر بابت تاخیر در جواب دادن کامنت ها

سلامت باشی رفیق جان

باغبان یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 17:40 http://www.laleabbasi.blogfa.com

چیزمیزای قدیمی باز مد میشن ...
غیرت هم!!

امیدوارم :-)

آزاده دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 00:23 http://azadeht58.blogfa.com

سلام
شرح این پست شما در سوراخهاى این کلاه هاى آهنیست. در این کلاه خودهاى آهنین هزاران خط شرح نوشته شده از معناى بزرگ ایثار... توصیف ایثار سربازان جنگ آنقدر وسیع و بینهایت هست که در کلمه ها نمى گنجد. ایثار و از جان گذشتگیشان در پیشگاه خدا پاداش داشته و در اذهان مردم فقط در حد تحسین...
اگه این مردان بزرگ نبودند شاید خیلى از ماها فرصت زندگى کردن نداشتیم.. درود بر شرف شان .

خیلی چیزها نداشتیم که حتی از فرصت زندگی کردن هم حیاتی تر هستند :-)

آوا دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 13:02

مرسی محمدحسین
خان جان...مرسی
خیلی خوب بود
یاحق...

خواهش میشه آوای عزیز

مریم راد دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 20:43

بعد این وسط دیدین چقد می چسبه می بینی که هنو هستن کسایی که غیرت دارن
بین تمام بی اعتنایی ها و خنده ها
محکم و ثابت کاری رو که می دونن درسته انجام میدن و پای همه چی اش تا ته وا می ایستن
هستن هنو آدمایی که غیرت دارن مثه قدیمی ا



مگه نه؟

هنوز هستن آدمای با غیرت :-)

تمنا دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 21:12

یا الله!صاحبخونه!میتونم بیام تو؟آخه اولین باره میام اینجا

خوش آمدید

مایه ی افتخاره :-)

یکی از جنس همه سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 01:50 http://yekiazjensehame.blogfa.com

چقدر غریب اند و چه قریب...

چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر...

مریم راد سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 10:27

سلام جناب مهندس
روز عالی بخیر

ممنون خانم مهندس عزیز :-)

فرشته سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 13:11

سلام ..

سلامت باشید :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد