بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

ترش و شیرین خاطره...



برای اهل خانه، روزهای داغ تابستان از لحظه ای که آقای پدر صندوق های چوبی لبریز از آلو زرد را از صندوق عقب ماشین پائین می گذاشت و گوشه ی حیاط روی هم می چید طعم ملس به خودشان می گرفتند. دل توی دلمان نبود تا کی خانم جان برود سروقت جعبه ها و دست به کار شود.


دیگ می آورد و صافی و سینی و چهار پایه ی آهنی. آلو ها را می شست و توی دیگ می ریخت، بعد یک گوشه روی چهار پایه می نشست درست مثل کیمیاگرها ملاقه دستش می گرفت و زل می زد به محتویات دیگ تا معجون دست سازش قوام بیاید. مثل همان هایی که یک عمر پای ِ دیگ معجون جاودانگی ساخته اند. به ساعت نکشیده، محله پر می شد از عطر خوش تابستانه...


 نسل من، شاید از همان روزها، از همان جا با "وسوسه" آشنا شد. از بالای سر سینی های لواشک و شهوت کنترل ناپذیر ناخنک زدن به سینی هایی که کف پشت بام آفتاب گرفته بودند. از همان جا شاید کرم ِ وسوسه ی مزه مزه کردن های زود رس و قبل از موعد افتاد به جان مان...


این روزها هم لواشک هست. توی بسته بندی، شکیل و به قول خودشان بهداشتی اما دیگر میان طعم ِ ترش ِ مصنوعی شان کوچکترین اثری از خاطره نیست و به نیش کشیدنشان هیچ مختصاتی از "احساس" ندارد. امتحان کنید...



+ به آبجی فرشته ی نازنینم که کتاب خواندن را چاشنی ِ لواشک خوردنش می کند، اغلب :-)


نظرات 23 + ارسال نظر
باغبان دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:55 http://www.laleabbasi.blogfa.com

برم ببینم می تونم لواشک پیدا کنم...

برو، برو دنبال اکتشاف لواشک :-)

خاموش دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:04

حیف که من ترش دوست ندارم :( ولی وقتی کسی لواشک میخوره دوست دارم تماشا کنم. خیلی کیف میده:))

قبل اینکه بیای تهران حتمن یه دکتر برو ببین این مریضیات واگیر نباشه خواهر جان :-)))))))

ینی کجات خرابه اخلاقت این جوریه بد مشهدی؟!!!

بهارهای پیاپی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:12 http://6khordad.blogfa.com

لواشک خونگی با آبلیمو و نمک البته با به چیز دیگه هم میشه خورد که اینجا نمی تونم بگم.
لواشک رو تکه تکه کنید و توی یه بشقاب بذترید. روش نمک بپاشین بعد به اندازه ای که لواشک ها خیس بشن روی اونا آبلیمو بریزید. ۱۵ دقیقه باید بمونه که جا بیفته یعنی یه جورایی باید لعاب بده. آی خوشمزه ست.

بسوزه پدر تجربه
میگم میشه ما اومدیم شیراز بهمون لواشک بدین با اون یه چیز دیگه
اصن لواشکم ندادین اشکال نداره فقط اون یه چیز دیگه رو بدین، منظورم همون سرکه ی خونگیه هاااااا :-)

باغبان دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:22 http://www.laleabbasi.blogfa.com

بهار اون یه چیز دیگه چیه ؟؟

بچه ی فضول که میگن اینه هااااا

خب این چه سوالیه؟
سوال که می کنی عواقب احتمالیه جوابش رو هم درنظر می گیری آیا؟!

:-)))

بهارهای پیاپی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:23 http://6khordad.blogfa.com

یه خوردنی مساله دار

اینطوری که بدتر شد باهااااار

الان کلی خوردنی مساله دار به ذهن آدمای منحرف مورد داری -مثل من- می رسه با این راهنمائیت :-)))))

رعایت کن خواهر من، انگار تو این جماعت رو نشناختی که از آب کره می گیرن و بی دنگ، میدنگن :-)))

باغبان دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:24 http://www.laleabbasi.blogfa.com

باغبان آمد
باغبان با لواشک آمد
باغبان در تابستان با لواشک آمد
...

باغبان خوش آمد، خوش آمـــــــــــــــــــــــــــــد

بهارهای پیاپی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:29 http://6khordad.blogfa.com

آره راست میگین الان هزار تا حرف و حدیث بلند میشه اما خب هرچیزی رو که نمیشه با لواشک خورد.

:-)))

خب دیگه لازم نیست بیشتر شرح و بسط بدی قضیه رو
اینجور مواقع هر چی آدم می خواد درستش کنه جخ خرابتر هم میشه :-)))

بهارهای پیاپی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:29

اصلا منظورم سرکه ی خونگی بود. بعععله

باوووشه :-))

آرزو (همه اطرافیان من) دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:26 http://ghezavathayam.blogfa.com

چه پست خوشمزه ای
دلمان خواست

ما شرمنده :-)

مریم دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:20 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

آخ دهنم آب افتاد
دلم به تاپ تاپ افتاد

ما شرمنده آبجی خانوووم :-)

الهام دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:53 http://dolfin222.blogfa.com

من هوس مراسم رب گوجه فرنگی کردم.. و بوی مخصوص خودش...

سلام خانم :-)

یه مریم جدید دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:18 http://newmaryam.blogsky.com

سلام...

چه قدر خوشبختم که تو این غربت یه تکه ضخیم لواشک حسابی توی خونه دارم. وگرنه با این وسوسه صبح گاهی دست به چه کاری می زدم خدا داند!

سلام

با اون یه تیکه لواشک می تونی معجزه کنی مریم جان
کم ارج و منزلت نداره لواشک وطنیه دست ساز تو غربت، قبل از خوردنش حتمن نیت کن، قول می دم حاجت روا شی :-))

خاموش دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:31

باوشه مملی! حالا هعی من بیچاره رو دس بنداز :( خوبه برم معتاد شم؟ هعی روزگار... ایندفه منتظر زلزلـــــــــــه واقعی باش تو شهرتون آیکون تهدید خشانت بار

بری معتاد شی چقدر بهت می خندیم با برو بچز :-)))

عاطی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:55

وای لواشکای مامانم همیشه بدمزه می شد:))))))

با اینکه دان دو-ئه کدبانویی داره ها!ولی عجیب تو این ی مورد استداد!نداشت:دی!!!!

و این مسله همیشه منو عذاااااااااب می داد:(

:گل


(یه خاطره ی لواشکی هم بگم و برم، بچه بودیم با دختر خاله هام لواشک می خریدیم لواشکو می چرخوندیم دور انگشت اشاره مون بعئ انگشتمونو لیش می زدیم:)))))))))) حتی تصورشم حالمو بهم می زنه!!!:))). 9

مادر شما با داشتن همچین دختر دیگه احتیاج به جاری و مادر شوهر و خواهر شوهر نداره که :-)))

سارا کاتوزیان دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 20:26 http://sazesara.blogfa.com/

روز اول مهر که داشتم میرفتم که بشینم سر کلاس یک ابتدایی، بابام بهم گفت دو تا نصیحت بهت می کنم:
اول: سمت راست و چپ خیابونو نیگا کن بعد رد شو
دوم: لب به لواشک نزن
اولی رو هنوز که هنوزه انجام می دم و هر بارش یاد بابا می افتم... اما خوشبختانه یا شوربختانه دومی رو دو سالی هست که به شکل فجیعی عملی نمی کنم...

+اینجا قرار بود شما نوستالژی بنویسی... نمی دونم چرا هر پستش منجر میشه به کامنتی حاوی افاضات!!! بنده در مورد نوستالژی هام!!!
++با اون وسوسه ی مزه کردن قبل از موعد که در جانمان رسوخ کرده، به اشد وضع موافقم...
+++امروزت کاش باشه خاطره ی شیرین فردات...

شمام بنویس که با شیرینیه قلمت خاطره هامون بشه قند مکرر

سلامت باشی سارا جان

بانوچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 21:55 http://www.smartiiiz.blogfa.com

هیچی جای خاطرات رو نمیگیره ... حتی اگه شکیل تر بشه !
گفتی لواشک دهنم آب افتاد ... یعنی هر گوشه از خونه که بگی من شکلات و لواشک قایم کردم :دی

خونه ی شما پس ارزش ننگ دزدی خوردن رو داره

آدرس بدین، در اسرع وقت خالیش می کنیم خونه تون رو :-)

نرگس20 دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 22:09 http://www.narges20.blogsky.com

سلام
به.به..چه نوستالوژی خوشمزه ای

منم لواشک درست میکنـــــــــــــــــــم...خیلی هم خوشمزه میشه...خیلیاااااااااا

لواشک زردآلو...لواشک انواع آلو....
بعضی وقتها هم چندتا میوه را با هم مخلوط می نمایم!!
و بیشتر وقتها هم نصف سینی در اثر ناخنک زدنهام قبل از آماده شدن تمام میشه

خاطرات هر روزت شیرین جناب محمد حسین خان

سلام آبجی خانووووم

مدیونین اگه سهم منو نگه ندارین، ینی مدیونااااا :-))

گل جون! سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 00:21 http://girlishh.persianblog.ir

اگه الان جلو دستم رب انار جنگلی نبود که میمردم از هوس لواااشک!!

ازینم من خاطره ای نداشتم. آخه مامان هیچ وقت درست نمیکنه. مادربزرگ نیز... چرا واقعا؟

باز تلخش کردم؟

می گما گلی جون

شما احیانن فراموشی ندارین خدای نا کرده؟!
می گم یه بررسی بکنید ببینین کلن خاطره ها یادتون می مونه یا مثلا اساسن خاطره ای از چیزی دارین یا نه :-))

پروین سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 05:52

عجب پست دهن آب اندازی :)
اولین کاری که کردم سارا را صدا کردم و دستور اشتهابرانگیز بهار عزیز را برایش خواندم. هزاربار آب دهانش را قورت داد بچه! خوب است تازه مسافر ایران داشته ایم و بساط آلوچه و لواشک سوغاتی مامان عزیزم به راه است.
محمد جان، من دو سال گذشته (قبلا اینها نبودند. جدیدند) از ایران آلوچه های مخلوطی خریده ام که خیلی خوشمزه اند. آنقدر که بی خیال نوستالژی میشویم و کلی از خوردنشان لذت جسمی و روحی میبریم. شاید ربطی به بدبخت و بیچارگی غربت داشته باشد البته!!

پروین خانوم شما رو به خدا نکنید این کار رو
حالا من بدبخت باید برم کل دربند و سربند و ییلاق های تهران رو بگردم تا از این آلوچه ها واسه روناک پیدا کنم. مراعات کنید تو رو خدا :-)))

فرشته سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 09:08 http://houdsa.blogfa.com

هوووووم...چه پست خوشمزه ای...

ممنونم مملی از تقدیم این پست خوشمزه ات...چسبید...

نا قابله آبجی خانوم مربااااا :-)

مریم راد سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 09:11

پروین بانو راست می گن این جدید ها خیعلی خوبند

من هنوووووووووووز از این لواشک ها درست می کنم

تازه طرح جدیدم هم این هست که لواشک رو همونطوری مایع می زارم تو ظرف تو یخچال کاسه کاسه می خورم

شدیدا اینطوری اش رو پیشنهاد می کنم ... خیعلی فاز می ده

این عکس لواشکی که گذاشتین همینطوری تکی اش یه لبخند بزرگ می شونه رو صورت.... یه لبخند از اون لبخند های بچگی .. بی خیال آدمهای دور رو برت

یه سوال کمی بی ربط: این عکس حوض هدر وجود فیزیکی هم دارد ؟ کیف می کنم وقتی نیگاش می کنم :)

خانوم جان الان که پشت بوم مشترکه و حال و حوصله ی قدیم رو هم نداره از همینه کاسه ای ها درست می کنه ولی قبول کن که لذت لواشک خوردن تو به نیش کشیدنشه

حتمن وجود خارجی داشته که عکس گرفتن ازش دیگه، اما اگه منظورت اینه که من دیدمش باید بگم نه، عکس رو از گوگل کش رفتم :-))

آفو سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:07 http://www.asimesar.blogfa.com

میگم ... وقتی واسه یه متنی تو فیسبوک نظر میدیم اینجا هم باید تکرارش کنیم ؟!!!

نچ... :-)

گل جون سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:09 http://girlishh.persianblog.ir

خخخ خخ,آقا بچه اذیت کردن نداره واااا
اولا که من فقط با اون شهر فرنگ خاطره نداشتمو این لواشک,عجبااا چرا ابروی ادمو میبرید؟ :دی
دوما جدی مامان من نه هیچ وقت لواشک درست کرد نه گذاشت ما جلوش بخوریم حتی خونگی,در این حددد مثبت ینی!!

خدا نکنه کار ما به بردن آبروی خلق الله بکشه

خدا مادرتون رو حفظ کنه براتون شونصد سااااااااال ایشالا :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد