بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

دریچه ای به قلب کودکی...




شده یه روز صبح چشماتو باز کنی و جَخ دلت چیزی رو بخواد که دیگه نیست، شده دلت بهونه های محال بگیره؟! 

امروز چشمامو که باز کردم دلم بهونه داشت. بهونه ی صدای "کریم لُره" که بخوره سینه ی دیوار خرابه ی پشت خونه و بپیچه تو گوش خونه های اینور و اونور کوچه. صدای خَش دار کریم لُره که داد بزنه: "شهر، شهر فرنگه... آدماش از همه رنگه... اما خب عوضش دل ما با هم یه رنگه"


صداش رو که می شنُفتیم لیوان آب دستمون بود زمین می ذاشتیم و از خونه می زدیم بیرون و صف می کشیدیم جلوی خرابه. می دونی؟! اون روزا دم و دستگاه کریم لُره هم صفی بود، اصِش اون روزا همه چی صفی بود...


یادش به خیر، نوبتم که می شد می رفتم جلو، سکه ی یک تومنی رو می ذاشتم کف دست کریم، چشمهام رو می چسبوندم در ِ دریچه ی آهنیه "شهر فرنگ" و نگاهم گم می شد لا به لای عکس های رنگارنگ و گوشم پر می شد از نَقل کریم... شیرینیه اون همه عکس رنگارنگ و عسل ِ نقل ِ کریم یه جورایی قند مکرّر بود، می دونی؟!


کریم چرخ نداشت، استوانه ی "شهر فرنگ" رو روی دوشش می بست و دوره می افتاد توی محل. همیشه دستاش سرد بود ، حتما دلش پر ِ درد بود، روزیش رو یه تومن یه تومن از دست بچه های قد و نیم قد می گرفت با همه ی اینا باورتون میشه من شهر آرزوهای دنیای بچگیم رو از دریچه ی شهر فرنگ همین آقا کریم دیدم؟!



+ نقل "شهر فرنگ" با صدای رضا رویگری-از نمایشنامه ی " شاپرک خانم "-بیژن مفید (کلیک کنید)


++ به دلارام عزیز و دنیای دوست داشتنی اش

 


نظرات 22 + ارسال نظر
سمیرا پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 12:48

وااااییی این اتاقکهای شهرقشنگ!
محمد جان اگر ذهنم یاری کنه فکر میکنم اینها در زمان شماها کم شده بود و یا شاید هم اصلا نبود،در زمانی که ما بچه بودیم اینها را میدیدیم ، یکیشان هرروز میامد جلوی خونه ما شروع میکرد به خوندن :
شهر ،شهر فرنگه
بیاو تماشا کن ....
غیر از این یه چرخ و فلکی میامدکنارش میایستاد،یکی هم بساط فرفره کاغذی را علم میکرد(نمیدونم از لحاظ املایی درست نوشتم یانه ،علم را میگم)
مامانمون هم به ما میگفت فقط یکی را میتونی انتخاب کنی ، من هم نوبتی یه بار شهر فرنگ را دیدم ،که زیاد جذبم نکرد ولی خواهان زیاد داشت ،یکبار هم چرخ و فلک سوار شدم با اون هم زیاد حال نکردم ولی از شادی دیگران لذت میبردم!
انگار من فقط میبایست لذت میببردم از دیدن دیگران.
نمیدونم انگارمن غیر آدمیزاد بودم!
بازیهای دست جمعی و گروهی را خیلی خیلی دوست داشتم.

سلام

زمان ما هم بود شهر فرنگ، شاید چون محله های جنوبیه شهر زندگی می کردیم و معمولن چند سالی طول می کشید تا تکنولوژی به اون جاها برسه :-))

اما بود، کریم لُره هم بود، چرخ وفلک و بساط فرفره هم بووود

شما فرشته اید، این رو تو همین چند باری که دیدمتون فهمیدم ینی فهمیدنش زیادم سخت نیست وقتی آدمی به خنگیه من با چند بار دیدن می فهمه :-)

عاطفه امیدوار پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 12:59

تو زیادی زود بزرگ شدی مرد
چقد دوست داشتم بچگیات رو می دیدم

عکس هام رو دیدی که اینجا
بچه گی هام هم همین تحفه بودم

دل آرام پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 13:18 http://delaramam.blogsky.com

طعم پستت
مثل یه آلاسکا بود توی ظهر تابستون. از همونها که با هر چندتا لیس زبونمون رو در میاوردیم که ببینیم چه رنگی شد...
مثل نون و پنیر و سبزی عصرونه توی ایون خونه مادربزرگ...
مثل چرخ و فلک با کابین کوچک و موشکیش که 20 تومن میدادیم و چند دور فلک رو دور میزدیم و اون بالا که میرسیدیم به گمونمون عرش آسمون بود...
مثل طعم روزهای کودکی که روزهای یک رنگیمون بود...

حالا ادمها هزارتا رنگ شدن اما هستن هنوز رفقایی که دلشون تک رنگه، رنگ روزهای کودکی... رنگ دل خودت...

ممنون دلی جان

خودت رفیقی، خودت صافی :-)

ترنم پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 13:41 http://tarannom28.blogfa.com/

سلام

از اینکه امروز با وبتون آشنا شدم خوشحالم

چقدر بزرگ شدن سخته

من دوست دارم با بزرگ شدن ، کودک درونم بزرگ نشه ، شادیشو حفظ کنه ، پاکیشو حفظ کنه

یادش به خیر زود میبخشیدیم، اصلا نمیدونستیم بد بودن چجوریه

نمیدونستیم میشه خود خواه بود ، میشه بی رحم بود و ..

همیشه نگاه کردن به بازی بچه ها برام لذت بخشه ، نگاه میکنم و آه میکشم و حسرت میخورم

کاش بزرگ بشیم اما خوبیهای کودکیمونو حفظ کنیم


موفق باشید

سلام

خوش آمدید :-)

عاطی پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 14:34

خیلی زیباااااااااااااااا:گل

ممنوووووووووووون

عاطی پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 14:37

چقدر خوبه صدای رضا رویگری!

مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی

واسه ما جووجه ها:دی!!!این پستا خیلی ارزشمنده!

مرسی ی ی ی ی ی ی

به امید ی نوستالژی مشترک:دی!!!:گل ل ل ل

مشترک؟
خب آخه شما سنت هنوز به نوستالژی نمی رسه عاطی جان :-))

عاطی 14 ساله از اهواز... درست میگم :-))

خاموش پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 14:52

خداوکیلی دیگه عمرم به این نوستالژی قد نمیده! ولی همیشه دوست داشتم ببینم توش چیه :)

آدم خوب نیس اینقد کنجکاو باشه

باغبان پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 16:01 http://www.laleabbasi.blogfa.com

اصلا هرچی امکاناته تو این تهرانه!!!

حسادت نکن بچه :-)

نرگس20 پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 17:05 http://www.narges20.blogsky.com

بدر ÷اسخ به اولین سوال ÷ست باید بگم بـــــــــــــــــله...چه جورم

با اینکه سنم از شما بیشتره ولی نمیدونم چرا بعضی نوستالوژی هاتو تجربه نکردم مثل همین "شهر فرنگ"
ولی جزء برنامه های تلویزیون میدیدم و چقدر دلم میخواست واقعشو ببینم ,و به قول شما اون "قند مکرر" را تجربه کنم...

++و تبریک به دل آرامِ عزیزم که پست "قند مکرری" بهش تقدیم شده

نمی دونم شاید من هم صدقه سری ِ کریم لُره بود که تونستم دنیای شهر فرنگ رو تجربه کنم :-)

آقای دنتیست پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 18:27 http://dstooth.blogspot.com

با این یکی اصلا خاطره ندارم! من متولد 65 ام. فکر کنم اینا اون موقع دیگه جمع شده بود. ولی توی اصفهان یه بار جشنواره فیلم کودک بود . چندتا شهرفرنگی هم بصورت نمادین آورده بودن تو محوطه. خیلی دلم می خواست منم مثل اون بچه های فسقلی برم جلو ،زانو بزنم و چشم بدوزم به اون دریچه های طلایی رنگ... اگه خونواده همسرم اونجا نبودن قطعا این کارو میکردم! ((:

چیزی که دلت می خواد معطلش نکن اخوی که مشمول ذمه اش نمونی

:-)

آذرنوش پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 19:20 http://azar-noosh.blogsky.com

من ندیدم تا حالا شهر فرنگ

می بینی ایشالا :-)

گل جون! پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 20:36 http://girlishh.persianblog.ir

من اصلا ندیدم ازینا
خوشگل بودن؟ خیلی دلم میخواد یه بار توشونو ببینم

تهران، موزه ی سینما
من که رفتم بود. امیدوارم هنوزم باشه :-)

مریم پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 21:41 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

عُمر من به این چیزا قد نمیده برادرِ من
ولی جدی خیلی دلم میخواست میشد یه بار از اون دریچه دنیا رو نگاه کرد

میشه... تشریف بیارید تهران، موزه ی سینما یک از آخرین بازمانده هاشون اونجا هست :-)


به زمان ما قد نداد
ولی دلمون رو آب کردن حسااابی با سرگرمی های با ارزش اون دوره .
از بچه های الان هم که حتی نمره ی 20 رو گرفتن!
دیگه نه ذوقی
نه گریه برای از دست دادن 0/25 !
نه 19/75 برادر یا خواهر 20 ِ
تموم شد رفتتت

:-)

شرمین جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 01:36 http://forsate-man.blogfa.com/

برا ما از این چیزا نبود..
عوضش یه تلویزیون های کوچیکه رنگی بود که هرکی مشرف میشد خونه ی خدا سوغات می آورد...باید رو به نور می گرفتی...یه دکمه بالاش بود با اون تصاویررو عوض می کردی..عکسها از مکه و مدینه بود ...اسلاید به اسلاید با اون دکمه عوض می کردی...من یاد اون افتادم...

یاااااادمه... :-)

بانوچه جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 11:25 http://www.smartiiiz.blogfa.com

زمان ما هم نبوده از این شهر فرنگ ها ... ولی تو فیلم ها خیلی دیدم و دوس داشتم

سلام و خوش وقتم :-)

ندا جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 14:09

بی نظیر می نویسی برادر، بی نظیر، دلم نیومد خاموش رد شم،خداقوت

ممنون خانم، خیلی زیاد :-)

سمیرا شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 07:26 http://nahavand.persianblog.ir

من شهر فرنگیا رو ندیدم اما توی فیلما که نشونش میداد دلم میخواست امتحانش کنم...یاد روزهای یکرنگی بخیر

به امید روزگار یک رنگی :-)

پروین شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 08:59

مامانم نمیذاشت ما این شهرفرنگی ها را نگاه کنیم :(
هر وقت سر و کله شان، بخصوص وقتی میرفتیم خانهء پدربزرگم که در خیابان صاحب جمع بود، پیدا میشد برای من و خواهرم از آن آب نبات رنگی هایی که طعم بهشت میدادند و ترد بودند و شکلهای مختلف داشتند و توی‌شان یک شربت معطر بود میخرید که سرمان را گرم کند. اما آن آب نبات‌ها با همهء خوشمزگی هیچ وقت جای شهرفرنگ را نگرفتند برایم. و حسرتش به دلم ماند.

این بار که تشریف آوردین ایران، دیدن یه شهر فرنگ اصیل رو میهمان من هستین

قوووول :-)

سکوت شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 09:07 http://www.sokoot-.blogfa.com

من اما قوطی شهر فرنگ رو فقط توی فیلم‌ها می دیدم. همیشه دلم میخواست بدونم توی اون قوطی چه خبره که توی این فیلم‌ها بزرگ و کوچیک اینجوری با اشتیاق نگاهش میکنن.

دلخوشی، دلخوشی های ساده و دم دستی :-)

مریم راد شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 10:52

الان هست تو برج میلاد یکی اش اما دیگه کریم لره نداره که مزه نمی ده به جان مولا :))

:-)

نیــــــــــلو شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 19:26 http://niloonevesht.blogfa.com

ما هم نداشتیم ازینا.
ولی همیشه که میدیدم از تلویزیون خیلی دلم میخواست.

:-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد