بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

جعفری نژاد هستم، یک "جوگیر"



عموی بزرگم ذاتا انسان کاریزماتیکی است یعنی آنقدر کاریزماتیک هست که سر و شکلش بین آن همه ارتشی سبیل از بنا گوش در رفته، مح.سن مخمل..باف را متقاعد کند در فیلم "بایکوت" در صحنه ای حساس، تاثیر گذار و احتمالن جنجالی نقش ماندگار مرد ساواکی که از بام یک ساختمان لوله ی تفنگش را به سمت واله معصومی -که مجید مجیدی نقشش را بازی می کند- نشانه رفته را به او بدهد. البته عمو جان به دلیل کارشکنی دست های پشت پرده و شاید هم روابط پیچیده ی بین هنرمندان که باعث می شود هیچوقت سیاهی لشگرها آنطور که باید و شاید به چشم نیایند، هیچگاه برای بازی در این نقش، موفق به دریافت جایزه ی اسکار و خرس نقره ای برلین نشد اما لااقل این رویداد میمون باعث شد هر 135 باری که این فیلم از کانال های مختلف سیما پخش شد تمامی فامیل در هر کجای دنیا که بودیم به منظور کشف و رویت آن چند ثانیه ی تاریخی جلوی تلویزیون هایمان  میخکوب شویم.


***

این ویژگی انسان های کاریزماتیک است که همینطور الکی محبوب می شوند، همینطور الکی رشد می کنند و همینطور الکی هم جملات قصاری بر زبان می رانند که عجیب به دل آدم می نشیند و دیر یا زود صحت و سقم شان برای آدم اثبات می شود.

خیلی سال پیش بود که در مجلسی بزرگتر ها و کوچکترهای فامیل دور هم نشسته بودیم و عموی گرام از اخلاق اجتماعی و عادات بد ایرانی جماعت سخن می راندند که: "ملت عجیبی هستیم. انگار هیچ حد و مرز و قاعده و قانونی برای احساسات و هیجاناتمان تعریف نشده است. حاضرم قسم بخورم بیشتر از 60% از مردم ما از ریختن یک لیوان چای پر رنگ روی فرش دستباف وسط اتاقشان همان  اندازه غمگین و کلافه می شوند که از شنیدن خبر مرگ یکی از نزدیکانشان..."


این حرف عمو جان سال هاست که از گوشه ی ذهنم تکان نمی خورد. نمی دانم ماندگاری اش از آثار کاریزمای ذاتی عمو جان است یا از مشاهده ی روزانه ی نمودهای عینی این صحبت ایشان در سطح جامعه...

خلاصه این که ملت عجیبی هستیم، شاید هم جوگیر. آن قدر جوگیر که به بهانه ی پسته ی کیلویی 50 هزار تومان روزی 5 میلیون پیامکِ دانه ای 160 ریال رد و بدل می کنیم و آخر سر هم کلهم فراموشمان می شود اصل داستان چه بود. آن قدر جوگیر که حتی آقای دولتمان با آن همه ادعای سیاست و زکاوت، در مجلس ختم دوست و هم قطار شهیدش اختیار از کف می دهد و صرفا جهت مشارکت در غم صاحب عزا گونه هایش را ماچ مالی می کند. آن قدر جوگیر که یک سال ورزشگاه هایمان پر می شود از پرچم و شعار "خلیج فارس ایران" و سال بعد در ورزشگاه های همین مملکت، آذربایجانی را که ستار خان و باقر خان و کلی مشروطه خواه دیگر به ضرب و زور جانشان از چنگال استعمار غیر مستقیم روس بیرون کشیدند داخل سینی قلم کار تعارفشان می کنیم...


نظرات 24 + ارسال نظر
کامه چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 13:48

این که شاهکار اولشون بود تو استادیوم همون ادمهای جوگیرشروع کردند به فریاد زدن : خلیج عربی .واقعا که تأسف آور است

به به سلام آبجی خانووووووم

شما کجا، این جا کجا خانم !!!

خوشحال شدم از دیدن کامنتت کامه جان و امیدوارم روزی برسه که کمتر از این دست مسائل ببینیم و بشنویم

نرگس۲۰ چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 14:09

سلام جناب


سال های سال طول می کشه تا از جوزدگی خارج بشیم

البته در مورد آقای دولت چند ماه بیشتر نمونده

سلام رفیق

در مورد دولت هم بعید می دونم تغییر چندانی بکنه
این چرخه ادامه داره، فقط نوع جوزدگی شون فرق می کنه

خاموش چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 14:59

اوهوم...

تو الان خودت مصداق بارز یه جو زده هستی "خاموش" جان

رها چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 15:40 http://gahemehrbani.blogsky.com/

حق با شماست...

کاش نبود...
کاش اشتباه می کردم

مریم انصاری چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 16:36

سلام.

به نظر من، «جوگیر» به کسی اطلاق میشه که پُشتِ کاری که ازش سر میزنه، تفکر نباشه و از روی هیجان یا احساس زودگذر یه کاری رو انجام بده... یا اینکه با سیل جمعیت، هم جهت بشه (حتی اگه سیل جمعیت، بخوان برن بیفتن توی یه سیاه چال).

اما بدون هیچ تعارفی، آقای جعفری نژادی که من پُست هاشون رو خوندم تا امروز، یا کامنت هاشون رو خوندم در وبلاگ های دیگه، از این ویژگی بویی نبُرده بودن.

این در رابطه با «عنوان» پُستتون.

امّا در مورد اون 60 درصد مردمی که عموتون فرمودن و حاضرن قسم بخورن، موافقم. اون هم به این خاطر که خودم جزء همون 60 درصد هستم. البته نه در مورد چایی ریختن روی فرش و این صحبتا (کلاً برای از دست دادن مادیات، اغلب ـ و نه همیشه ـ خُلق خودم رو تنگ نمی کنم). من مثلاً اگه یه راننده تاکسی، کرایه ماشین رو بخواد با زور و قلدربازی بیشتر از اون مبلغی که باید بگیره، همونقدری عصبانی میشم که به مقدساتم توهین کنن (و این از اونجایی نشأت میگیره که اکثر کسایی که جزء اون 60 درصد هستن، حالت صفر و یکی دارن. چون یا عصبانی و ناراحت نمی شیم، یا وقتی که تصمیم بگیریم عصبانی یا ناراحت بشیم، حد اعلای ناراحتی یا عصبانیت رو برای اون لحظه در نظر میگیریم).

راجع به اس ام اس پسته هم کاااااملاً با شما موافقم.

امّا خب... آقای جعفری نژاد، در مورد اون عکسی که پخش شده و مربوط به مجلس ختم میشه، من اگه مخالفت کنم، باعث ناراحتیتون نمیشم؟

آقای جعفری نژاد عزیز.

من به یه آیه ای از قرآن خیلی معتقدم: «هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد، تحقیق کنید! مبادا از روی نادانی، به قومی زیان رسانید و آن گاه از کاری که کرده اید پشیمان شوید!» (سوره حجرات، آیه 6)

ترجیح می دم تا وقتی که بهم ثابت بشه صد در صد، اون عکس واقعی هست و ساختگی نیست، قبول نکنم (هر چند که هیچ دلِ خوشی از صاحب اون عکس ندارم... ولی به نظر من، این نباید باعث بشه که «هر چیزی» رو بدون دلیل محکمه پسند، در مورد ایشون باور کنم).



سلام

خوشحالم که منظور من رو فهمیدی مریم جان

همین که بین احساساتمون دیواره و درجه بندی از منطق وجود نداره خودش بزرگترین ناهنجاری اخلاقی در جامعه هست
این که راننده هامون از شنیدن صدای بوق ماشین کناری همونقدر ناراحت می شن که اگه یکی فحش ناموسی بهشون بده
انگار هیچ مقیاس و خط کشی برای میزان و شدت عکس العملی که نشون می دیم تعریف نشده

همین چند روز پیش یه مادر واسه زمین خوردن بچه اش چنان جیغ مهیبی وسط خیابون زد که انگار خدای نکرده بلایی سر طفلک اومده... یا هزار جور مثال دیگه

اما در مورد عکس و مسائلی از این دست فقط اینو می گم که به نظر من اونقدر مشکل و مسئله و کمبود مهم تر داریم که لازم نباشه اینقدر وقت و انرژی صرف همچین مسئله ی پیش پا افتاده ای بشه.

مریم انصاری چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 16:39

منظورم از کرایه ماشین هم قسمت مادّیش نبودا، قسمت معنویش بود (منظورم زیر بار حرف زور نرفتن بود... اشتباه نشه یه وقت)

صد تا تبصره ی دیگه هم بدی من شک ندارم که شما کاملن مادی تشریف دارین

اگه راست می گی و مادی نیستی بگو : "اصفَهوووون"

جزیره چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 17:42

توی عکس چی نوشته، دیده نمیشه.

South Azarbaijan isn't Iran

جزیره چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 17:48

ببین پیرامون این پسته ی کیلویی 50 تومن، من اصن تعجب میکنم چرا ملت پسته رو میزارن دم عید میخرن. ما از وختی یادمه هیچوخت دم عید پسته نگرفتیم. همیشه پسته رو فصلش وقتی میاد تازه تازه میگیریم بعد کلی پسته تازه میخوریم بعدش هم مامانم میزاره خشک شه و دم عید هم معضل پسته نداریم.اون موقع گرون گرونش کیلویی 10 تومنه. بعد حالا تفاوت و ببین از کجا تا کجا.خلاصه ملت هم پسته رو فصلش بگیرن این همه هم گیر ندن به قیمت پسته دیگه.گیر بدن به قیمت مثلا گوشت.والا

خودت می دونی که دوست خوب من هستی و بودنت این جا به شدت مایه ی خوشحالیه منه

ولی جزیره جان:

فرض کنیم مشکل پسته و آجیل شب عید مردم حل شد. واقعن مشکلات مهم تری نیست تو این مملکت؟
حرف من این بود که وسط یه پست 50 خطی گیر ندیم به پسته و قیمتش و نحوه ی ذخیره سازیش...
حرفم این بود که غلبه ی منطق بر احساس و درجه بندی عکس العمل هامون نسبت به رویدادهای مختلف به فراخور تاثیری که تو زندگی و دنیای پیرامون ما دارن می تونه زندگی کردن رو شیرین تر و جامعه مون رو سازنده تر بکنه.

مریم انصاری چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 18:53

اصفهاااااااان

نتیجه ی تست: شما یک انسان مادی گرای غیر اصفهانی هستید

مریم انصاری چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 19:11

آقای جعفری نژاد... خب بیائید با اون صفر و یکی ها هم دوست باشیم.

بیائید بهشون نگیم شما دچار «ناهنجاری اجتماعی» هستید. دلشون می شکنه. بیائید با بچه هاشون بازی کنیم، بیائید اسباب بازیهامونو بهشون بدیم... باشه؟

(الآن چون خودم جزء اون 60 درصد بودم اینو گفتم. )

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 20:00

سلامم محمد جان
دلمان تنگ شده بود جان برادر..
و راست گفته عمو جان شما..و چه مثالای ملموسی زدی برا جوگیر بودنمون...فک کن این مثال ها بخوای بشمری بعید نیست بخواد سر به فلک بزنه..
البت ناگفته نماند دلایل بسیاره ولیکن پر رنگ و کمرنگ داره..

قاصدک چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 22:32 http://adambarfi-167.blogfa.com/

هااا؟؟
چی شششده؟؟

باغبان چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 23:34 http://laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه
سلام علیکم و رحمه الله
اتفاقا چندی پیش توی یکی از کامنتهای وبلاگ باغ بی برگی محمد شعاری با این مظمون نوشته شده بود
تیمی که ایرانی نیست جاش توی آزادی نیست!
حالا هی من کلی فکر کردم که اینی که گفتن یعنی چه
از اخوی هم که بازی تراکتور و الجزیره بود فک کنم توی ورزشگاه تشریف داشتن هم سوال نمودم ولی ایشون هم در جریان نبودند
الان من این عکسه رو دیدم تازه متوجه شدم قضیه از چه قرار می باشد
ممنون از اینکه ابهامات این ترکه خنگول را برطرف نمودین با این عکسه و پسته با ضمه !

علی حسینی چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 23:51

توو مملکت پفک 1000 تومنی و چایی 17000 تومنی ! اینکه یه سری بنده خدای پُر شور ! که فرق چند درصد رو نمیدونن ! فکر میکنن ایرانی نیستن و عثمانی ان !
مشکل اینه نه مرغ همسایه غازه ! نه مرغ خودمون , مرغ !
مشکل همون اقای 2لت ِ , که با عمامه و با کت شلوار ! سی و 3 ساله جای خیابونا داره دهن ملتُ آسفالت میکنه ...

باغبان پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 00:02 http://laleabbasi.blogfa.com

"مضمون"

سارا پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 04:24 http://sazesara.blogfa.com/

سلام
حالا من یه پیشنهادی به همه مون دارم:
بیایم به این بحث عکسی که توی مراسم عزای چاوز گرفته شده خاتمه بدیم. چراکه من مطمئنم که این عکس، با علم کامل به اینکه همه ی دنیا میبیننش گرفته شده و مرادش هم همین کل کلی بوده که الان بین ماها افتاده...

در مورد جوگیر بودن ملت ما هم، هیچ شکی نیست قربان

برمودا پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 05:44

در این که ملتی هستیم جوگیر شکی نیست...(شامل خودمم میشه)
یکی میگفت اغلب انقلابها براساس جوگیریات شکل میگیرن...حتی وقتی که عده ای روش فکر و برنامه داشته باشن...عموم مردم براساس جوگیری واکنش نشون میدم(حالا شاید این بی ربط بود!)

در مورد عکس قبول دارم که اتفاق مهمی نبوده..
اما این واقعا تاسف برانگیزه که سطح اعتراض مردم اینقدر اومده پایین...
مهمتر از پسته...نان و لبنیات و سایر ضروریات هستند....
حالا دیگه نون و پنیر و سبزی هم ارزون در نمیاد...
یه زمانی نون وپنیر شام ساده فقرا بود....فقرای واقعی...بعید میدونم دیگه بتونن همین رو هم بخورن!
رنگ و طعم پسته باشه پیشکشمون...

محمد مهدی پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 10:01 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

انگار اجداد ما را خر گاز گرفته بود ....

البته خر هار ...

پرچانه پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 11:19 http://forold.blogsky.com/

اینا رو ولش کن دیشب فهمیدم یک بچه ی احتمالا بی ادب رو فرشم چایی ریخته و من تازه دیده بودم کلی گریه کردم
الان که دارم با مرگ یه نفر مقایسه میکنم یه اندکی دلگرم شدم و گفتم بابا آدم بین بد و بدتر همیشه بد رو انتخاب میکنه اصلن فرشم آتیش بگیره عاقا بیخیال
العان کامنت من مرتبط بود دیگه نه؟!

جزیره شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 15:25

حرف من این بود که وسط یه پست 50 خطی گیر ندیم به پسته و قیمتش و نحوه ی ذخیره سازیش...
واقعن؟نه واقعن؟خب حتما واقعن دیگه

من هم فهمیده بودم حرفت چی بود برار، فقط خواستم بت مشاوره رایگان بدم که سال بعد پسته گرون نخری(:دی)،اصن زودباش کامنتمو پس بده حق مشاوره مو هم به حسابم واریز کن ،میخام برم دم در خونه خودمون بازی کنم اصنشم.اوهوم

جزیره شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 15:30

South Azarbaijan isn't Iran
یا من زبانم خیلی ضعیفه یا اونایی که این جمله رو روی پارچه نوشتن
منظورشون چی بوده؟اذربایجان جنوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کجا هست اینجا؟والا ما اذربایجان شرقی ،غربی شنیده بودیم شمالی ،جنوبی دیگه نداشتیم تو این مملکت!!!!
یعنی میخواستم بگن:جنوبِ اذربایجان جز ایران نیست؟
بعد اونوخت خب که چی؟من اصن نفهمیدم منظورشونوصابخونه اینجا هم که بداخلااااااااااااااق شده دم عیدی،نمیشه دو کلوم باش حرف زدبه پیشنهاد زیبای من پیرامون خرید پسته گیر میده. اصن بیا منو بزن
خب دیگه من میرم و همه رو به خدا میسپارم

قاصدک شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 15:54 http://adambarfi-167.blogfa.com/

هیچی!
همینجوری کامنت گذاشتم

دختری از یک شهر دور یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 13:07

سلام...
میدونی آقای جعفری نژاد ما ملت جوگیری نیستسم...
درسته که سالهاست این دعوای فارس و ترک هست حتی از همون زمانی که خواهان مشروطیت بودیم و همه میدونستند و میدونند که ستارخان و باقرخان ترک بودند و باز هم بلایی سر شهریار عزیز آوردند که همان شعر معروف رو سرود که حتما خوندید...
نمیخوام من مشکلی با کسی ندارم... من دوستهای فارس زیاد دارم و به لطف دانشگاه یه عالمه دوست کرد... ایران رو دوست دارم ... تبریز رو دوست دارم...آذربایجانم رو دوست دارم... زبانم رو دوست دارم...اما تابحال یه نگاهی به اون اس ام اس های ۱۶۰ ریالی انداختین که چند تاشون با یه ترکه شروع میشه؟ درد اینه! درد اینه که وقتی نمیخواین قبول کنند وضعیت اینچنین میشه... مطمئن باشید اگه کسایی مثل ما نبودند که این وطن رو دوست داشته باشند سالها پیش آذربایجان جدا شده بود... اما لطفا این حرف رو به جوگیری مردم آذربایجان نذارید.... درکشون کنید...

سلام

نمی تونم بگم درکشون می کنم اما تنها چیزی که می تونم بگم و کاملا بهش اعتقاد دارم اینه که فریاد تجزیه طلبی برآوردن بیشتر از این که از سر ناچاری باشه از سر منفعت طلبی یه عده و بی اطلاعی یه عده ی دیگه است

اگه قرار بود به بهانه ی جوک گفتن و مسخره بازی های یه مشت آدم نفهم یا به دلیل اختلافات بین اقوام مختلف، هر بار یه تیکه از این مملکت کنده بشه خیلی سال پیش باید فاتحه ی "ایران" رو می خوندیم.

قبل از این که احساساتمان برایمان تصمیم بگیرند باید کنترلش کنیم

رها دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 23:14

چی بگم که حرف حقو زدین... راست گفتن عمو جان شما، ملت جوگیری هستیم... و با اون قسمت "پسته" هم به شدت موافقم... گاهی اون قدر از مشکلاتمون جک می سازیم که اصل مطلب فراموش میشه!!
:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد